الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید ……. پرورش لید چقدر برایتان مهم است؟ حالا که وبسایت خود را بهینه کردهاید، محتواهای قابلتوجهی گردآوردهاید، محصولات خود را در شبکههای اجتماعی و سایتهای صنعتی تبلیغ کرده و با سرواژههای کلیدی بازدید سایت خود را بالابردهاید و اکنون برای ارتباط با مشتریان عجله دارید. آیا چنین نیست؟
دست نگهدارید!
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید تحقیقات نشان میدهد ۷۳% از تولیدات اولیه شما هنوز آماده فروش نیستند؛ بنابراین، اقدام به فروش در این مرحله میتواند کاملاً هدف شما را از بین ببرد.
شما برای رسیدن به هدفتان و بازاریابی موفق به استراتژی پرورش لید توسعهیافته نیاز دارید که موجب گرمی بازارتان شود و بدینصورت کسبوکار شما همواره در ذهنها بماند. در حالیکه میتوان از کانالهایی مانند شبکههای اجتماعی، اپلیکیشن های CRM و سایر ابزارها در پروردن لید (سرنخ) استفاده کرد، در اینجا ما بر روی مؤثرترین روش یعنی ایمیل ارسالشده تمرکز خواهیم کرد.
پرورش لید چیست و چرا اهمیت دارد؟
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید پرورش لید، فرایندی است که از طریق آن مفاهیم اضافی و مرتبط با سرنخهای شما برای مشتریان ارسال و موجب گسترش بازار فروشتان و افزایش تعهدات خرید میگردد. اگرچه این تعریف به نظر کوتاه است، ولی حقیقت این است روند کاری شما بر ایجاد و گسترش روابط استوار است.
با در نظر گرفتن پرورش لید بهعنوان زمینه آشنایی فرد با کسبوکار شما، اکنون زمان ایجاد رابطه و اعتمادسازی پیش از تعهد است. پرورش در حقیقت فرصت بسیار خوبی برای شماست که در آن نشان دهید انتخاب محصول یا خدمات شما انتخاب صحیحی بوده و این زمان فرصتی برای اعتمادسازی پیش از ارائه خدماتتان است.
فرصتی که این شانس به شما میدهد آن است که بتوانید پیامتان را یعنی آموزش سرنخها درباره همه ابعاد راهحلهایتان، مقایسه محصولاتتان با محصولات رقبا، بیان مزیتهای شما در این رقابت، بیان دلایل قانعکننده، ارائه تخصص تیمتان و تمام اطلاعات موردنیاز به مخاطبان برسانید. مشتریان در این مرحله به این نتیجه میرسند که نهتنها محصول و خدمات شما همان چیزی است که در جستوجویش بودند بلکه تیم شما نیروی محرک هم هست.
ویژگیهای یک لید (سرنخ) موفق چیست؟
در اینجا پنج مؤلفه ضروری را بررسی میکنیم:
۱٫ هدف کمپین
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید هدفمندی اولین اصل اساسی در توسعه یک کمپین پرورش لید است. فکر کنید شما یک شرکت بیمه هستید و هدفتان فروش بیمهنامه خودرو به خانوادههای بیتجربه است. وقتی هدف خود را بشناسید میتوانید یک کمپین پرورش لید طراحی کنید تا بهصورت منظم مفاهیم مرتبط و مؤثر در مورد سرنخهایی ارائه دهد که درزمینه بیمه اتومبیل بسیار خلاق و جذاب است.
ازآنجاکه برنامههای توسعه فروش کسبوکار شما دارای اهداف و KPI بر پایه بخشهای مختلف محصولات و خدمترسانی به مشتریهایتان است، میتوانید مفاهیمی باکیفیت بالا و همچنین کمپینهای خوبی را برای برطرف کردن این نیازها ایجاد کنید. هر چه اهداف شما به جلو پیش میرود، باید اطمینان حاصل کنید که قادرید با توجه به نتایج تعریفشده (مثلاً به دست آوردن سرنخهای مورد تأیید بازاریابی (MQLs) یا تعداد معین فروش نسبت به کمپین سطح کارتان را ارتقا دهید.
۲٫ پرسونای معنادار
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید زمانی که اطمینان ندارید مخاطبین شما چه کسانی هستند ارائه مفاهیم مؤثر سخت است. اینجا با مسئله انتظارات مشتری مواجه هستید. پرسونا یک مدل است که به شما کمک میکند تا بر روی بهترین نقطه کاریتان متمرکز شوید. در این جنبه، تصوری خیالی از مشتری ایده آلتان به دست میآورید. این مدل اطلاعات آماری (ازجمله سن، درآمد خانوار، علایق، سطح سواد و …)، اشتغال مشتریان، چالشها، موانع، نیازها و غیره را به شما میدهد.
اکنون با توجه به خدمات، محصولات و استفاده مشتریان، شما نیازمند توسعه و هدفگیری پرسوناهای مختلف و متنوع هستید. تقسیمبندی در هر مرحله از سفر مشتری ، نوع صنعت، نوع کار یا هر سه، بهترین اقدام مربوط به پرورش لید هاست.
با داشتن اطلاعات واضح و مشخص از پرسوناهای مختلف که بهعنوان هدفتان موردتوجه است، تصویری واضح از چگونگی دستیابی به بهترین چشمانداز و حل مشکلات پیشرویتان دارید. همچنین در تولید محصول یا ارائه خدماتتان احساس قویتری خواهید داشت. برای نمونه، دانستن این مسئله که بودجه پرسونای شما محدود است، موجب میشود تا بر روی مفاهیمی مانند صرفهجویی در هزینهها، بهرهوری بالاتر و یا عمر بیشتر کالا و خدمات متمرکز شوید.
ارتباط مستقیم داشتن با پرسوناها، به شما کمک میکند تا تمرکز بیشتری روی مفاهیم تولیدی داشته باشید. این کار از طریق کمپین پرورش و اعتمادسازی منجر به ایجاد یک رابطه مناسب میشود.
۳٫محتوای مناسب
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید محتوایی که شما از طریق ارتباط لیدها با دانلود اولیه، ارائه میدهید بسیار مهم است. این مسئله امکان تبدیلشدن علایق عمومی به علایق خاص را دارد. اگر اولین دانلود سرنخ شما یک صفحه با عنوان “۱۰ روش برای حل مسئله بیمه نامه خودرو باشد، شما میخواهید با موضوعات مرتبط در مورد بیمه ماشین، یک جریان پرورش ایجاد کنید. این دیالوگ را با مسائل مربوط به بیمهنامههای تجاری اشتباه نگیرید، اگرچه ممکن است مشتاق به فروش این محصولات نیز باشید.
انجام این کار نهتنها مخاطب را سردرگم و منحرف میکند، بلکه از بین برنده اعتماد است و درنهایت منجر میشود که گیرنده بر روی دکمه لغو اشتراک کلیک کند.
محتوای سرچ شده (صفحات مشاهدهشده و دانلودها) بهترین شاخصی است که به شما نشان میدهد روند خرید سرنخهایتان کجاست و یا تا چه اندازه مشتریان بالقوه شما آماده خرید محصولاتتان هستند.
- به نظر میرسد سرنخهایی که در بخش بالای هرم خرید وجود دارد اطلاعات و آموزشهای پایه موجود در شکل صفحات را ارائه میدهد.
- سرنخهای موجود در بخش میانی هرم نیز در حقیقت شامل جمعآوری و ارزیابی اطلاعات جزئی تر در مورد یکراه حل برای یک مسئله خاص است. جستجو و افزودن اطلاعات جزئیتر مثل مفاهیم کمی و تحلیلی که بهصورت گزارش، کتاب الکترونیک و ویدئوهایی که در آنها مقایسههای همسان و یا مطالعههای موردی وجود دارد نیز از مصادیق این بخش هستند.
- سرنخهای بخش پایینی هرم، موارد آماده برای نمایش و خرید هستند که درواقع سمینار آنلاین، نمایشها و ارزیابیهای بدون هزینه هستند. محتوای مربوط به کف هرم نیز محتوای با سرنخهای فروش است که اطمینان مجدد خریدار را جلب میکند.
این اشتباه را نکنید که محتواهای کف هرم را به کسی که محتوای بخش بالای هرم را دانلود کرده پیشنهاد بدهید، این افراد ممکن است فقط به خاطر ارضای حس کنجکاوی دست به دانلود زده باشند و بهصورت نمونه وار آماده خرید نباشند.
۴٫ جدول زمانی کمپین پرورش
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشیددر اولین بخش از محتوایی که ارائه کردید، یک آدرس ایمیل دریافت نمودید. اکنون شما آمادگی آن را دارید که از طریق ایمیلهای ارسالشده به ارائه بخش دیگری از مطالب مرتبط به محصول و خدماتتان بپردازید و دلایل قانعکننده دیگری را برای خرید محصول یا خدمات موردنظر خود ذکر کنید. برای تنظیم زمان ارسال این محتواها، نیازمند آگاهی کامل در مورد سیکل خریدتان هستید.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
خریدهایی با برچسب قیمت بالاتر، مانند تجهیزات سرمایهای، معمولاً دارای چرخه فروش طولانیتر از محصولات کالایی هستند. این نوع خریدها ممکن است نیازمند یک درخواست اعتبار باشند که این مورد شامل یک ROI و یا یک تجزیهوتحلیل پرداخت و بازپرداخت است. طراحی کمپین پرورش لید نیازمند توجیه این مسئله است که برای خرید چه تصمیماتی اتخاذ میشود و بدینصورت الگو و نحوه انتشار محتوا مشخص میگردد. این مسئله به معنای استفاده از محتواهای بیشتر برای جریان کاری، کاهش دورههای زمانی میان ارسال پیام و یا هر دو مورد است. واضح است کمپینی که ممکن است ۶ تا ۱۲ ماه طول بکشد، دارای ریتم مختلفی نسبت به یک کمپین ۴ تا ۶ هفتهای است.
به همین دلیل درک شخصیت خریداران مختلف و نکات مهم در تصمیمگیری اشان در مورد خرید یک محصول موردتوجه است. روابط زمانی ایجاد میشود که مشتریان از طریق محتوا و پیشنهادی که ارائه میدهید، احساس میکنند آنها را میفهمید، دنیای آنها را درک میکنید و در آن کار میکنید.
۵٫ روشی برای سنجش و بهبود
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید یکی از مزیتهایی که پرورش لید ایجاد میکند این است که به آنها نشان میدهد تا چه اندازه میتوانند از طریق دانلود مطالب موردنظرشان را بیابند و مشاهده کنند یا بالعکس، محتوایی که کمتر مشاهده میشود، احتمالاً فاقد مؤلفههای لازم است.
ردیابی و بررسی ماتریس کارایی محتوا به شما اجازه میدهد تا تغییراتی را در کمپین خود ایجاد کرده و بدینصورت کارایی آن را بهبود دهیم؛ اما شما این کار را در صورتی میتوانید انجام دهید که هرکدام از کمپینها و همچنین محتواهای آنها را ارزیابی کرده باشید.
اگر شما مزیتهای مربوط به یک برنامه نرمافزار بازاریابی غیر محدود مانند هات اسپات را در نظر بگیرید، میتوانید تجزیهوتحلیل هر ایمیلی و هر محتوایی را که ارسال میکنید، در هرزمانی که میخواهید به دست بیاورید. وقتی این محتواها مشاهده میشود، سرنخ بعدی دانلود میشود و فرایند به همین نحو جلو میرود.
شما همچنین میتوانید اثربخشی خطوط موضوعی مربوط به ایمیلها، نرخ مبادله و میزان تماس برقرارشده را ردیابی کنید. اگر مراحل معینی را که بهصورت مؤثر ایجادشده پیدا کنید، نقاط ضعف بهخوبی مشخص خواهد شد.
استراتژی کسب و کار برای هر سازمانی اهمیت بالایی دارد؛ زیرا در سطح کسبوکار، شناسایی و انتخاب گزینههای استراتژیک پیش روی سازمان، نقش مهمی ایفا میکند. معمولاً در بسیاری از رویکردهای تجویزی بهکاررفته در تدوین استراتژی، ابتدا هدف سازمان تعریف میشود و سپس گزینههای استراتژیکی که امکان تحقق هدف را به دنبال دارند، شناسایی میشوند. پس از شناسایی گزینههای موجود، باید از بین آنها دست به انتخاب زد.
در ابتدا باید واحدهای استراتژیک کسب و کار را شناخت و سپس به بررسی استراتژیهای دستیابی به مزیت رقابتی پرداخت. در ادامه به بررسی روش تجزیهوتحلیل SWOT میپردازیم و گزینههای استراتژیک پیش روی سازمان برای تعیین و تدوین استراتژی کسب و کار را بهتفصیل معرفی میکنیم.
شناسایی واحدهای استراتژیک کسب و کار (SBUs)
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید واحد استراتژیک کسب و کار، قسمتی از یک سازمان است که دارای بازار خارجی متمایز برای محصولات و خدماتی است که با محصول یا خدمت یک واحد استراتژیک کسب و کار دیگر در آن سازمان تفاوت دارد؛ بهعبارتدیگر، هر واحد استراتژیک کسب و کار دارای محصول یا خدمت متفاوت است، همچنین بازاری متمایز برای این محصول و یا خدمت وجود دارد. ازآنجاکه استراتژی سطح کسبوکار برای هر SBU متفاوت است، شناسایی این واحدها در تدوین استراتژی کسبوکار ضروری است. موارد زیر ازجمله اشتباهات رایج در شناسایی این واحدها هستند و بهتر است از آنها اجتناب کرد:
- در نظر گرفتن هر محصول و یا هر شعبه جغرافیایی بهعنوان یک واحد کسبوکار استراتژیک مستقل، منجر به عدم تمرکز و عدم اثربخشی میشود. همچنین با چنین رویکردی تدوین استراتژی سطح شرکت، تقریباً غیرممکن خواهد شد.
- الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
- از طرف دیگر، واحدها باید بهگونهای تعریف شوند که تنوع محصولات و بازارهای شرکت را بهخوبی منعکس سازند.
بهمنظور اجتناب از خطاهای احتمالی گفتهشده، دودسته شاخص وجود دارند که استفاده از آنها در شناسایی واحدهای استراتژیک کسب و کار و همچنین تدوین استراتژی سطح کسبوکار، مفید خواهد بود: - شاخصهای خارجی مربوط به ماهیت بازار قسمتهای مختلف سازمان: دو قسمت از یک سازمان زمانی بهعنوان یک واحد کسبوکار شناسایی میشوند که انواع یکسان مشتری را هدف قرار داده باشند، کانالهای توزیع مشابه را مورداستفاده قرار دهند و با رقبای یکسانی مواجه باشند.
- شاخصهای داخلی مربوط به ماهیت قابلیتهای استراتژیک یک سازمان (منابع و شایستگیها): درصورتیکه دو قسمت مختلف از یک سازمان، محصولات یا خدمات مشابه را با استفاده از تکنولوژیهای مشابه تولید کنند و منابع و شایستگیهای یکسانی را بهصورت مشترک بهکارگیرند، میتوان آنها را یک واحد استراتژیک کسبوکار در نظر گرفت.
- الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
شناسایی واحدهای استراتژیک کسب و کار و شناخت مبانی مدیریت استراتژیک بر انتخاب استراتژیهای عمومی رقابتی و درنتیجه تعیین استراتژی کسب و کار ، مسائل مربوط به ارتباط واحدهای استراتژیک در سطح شرکت و مسائل مربوط به طراحی سازمان تأثیر میگذارد. این مباحث در بخش دولتی نیز صدق میکند. بررسیها نشان میدهد که اینگونه انتخابها در سطح اداره یک کشور میتواند بسیار پیچیده باشد.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
برای مثال: در بریتانیا طی دهههای اخیر، آموزش بهمنظور فراگیری علم استفادهشده، در ادامه آموزش با اشتغال گرهخورده و سپس بهمنظور کسب مهارت مورداستفاده قرارگرفته است. بررسی مجدد واحدهای استراتژیک کسب و کار در زمان تغییر محیط کسبوکار یا تغییر در قابلیتهای سازمان دارای اهمیتی ویژه است. بهعنوانمثال: گسترش استفاده از تلفن همراه، منجر به تشکیل واحدهای استراتژیک کسب و کار جدید در شرکتهای حوزه تلکام شد که بعدها بسیاری از این واحدها خود تبدیل به شرکتهای مستقلی شدند.
گونه های استراتژی کسب و کار و دستیابی به مزیت رقابتی
حال به بررسی شیوههای مختلف انتخاب استراتژی رقابتی در سازمان میپردازیم. این شیوهها بهعنوان مبنایی برای رسیدن به مزیت رقابتی در بازار به شمار میروند. در مورد سازمانهایی که خدمات عمومی عرضه میکنند، مسئله انتخاب روشهایی است که سازمان، کیفیت خدمات خود را حفظ و بتواند بهترین ارزش را برای مشتری خلق کند. پورتر (Porter) در این زمینه پیشتاز است.
او سه استراتژی رقابتی کلی را معرفی کرده که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم. قبل از معرفی این استراتژیها نگاهی به روش تجزیهوتحلیل ماتریس نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید (SWOT) میاندازیم و بهصورت مختصر آن را معرفی میکنیم. این روش یکی از رایجترین روشهای موجود جهت شناسایی و تعیین موقعیت سازمان و همچنین انتخاب استراتژی کسب و کار در سازمان است.
تجزیهوتحلیل SWOT و کاربردهای آن
کنت اندروز (Kenneth Andrews) معتقد است که در مرحله آغازین شناسایی گزینههای استراتژیک، برقراری ارتباط بین اهداف سازمان و این گزینههای استراتژیک با فعالیتهایی که سازمان در ادامه قصد انجام آنها را دارد از اهمیت ویژهای برخوردار است. ازنظر اندروز روابط متقابل بین اهداف، سیاستها و اقدامات سازمان در تعیین ویژگیهای یک استراتژی و امکان شناسایی مزیت رقابتی، نقش حیاتی دارد. همچنین اندروز معتقد است که تجزیهوتحلیل فرصتهای بالقوه سازمان در تدوین استراتژی، ضرورت دارد.
پیش از شناسایی گزینههای استراتژیک بهتر است جایگاه کنونی سازمان را با استفاده از تجزیهوتحلیل SWOT، تعیین کنیم. SWOT نوعی تجزیهوتحلیل است که نقاط ضعف و قوت داخلی سازمان را با فرصتها و تهدیدهای خارجی پیوند میدهد. نقاط قوت و ضعف در تجزیهوتحلیل، مبتنی بر منابع و فرصتها و تهدیدها در تجزیهوتحلیل مبتنی بر محیط، قابلشناسایی هستند.
عوامل مؤثر بر کیفیت طراحی تجزیهوتحلیل
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
- مختصر و کوتاه بودن؛
- ارتباط نقاط قوت و ضعف با فاکتورهای کلیدی موفقیت در صنعت در صورت امکان؛
- نقاط قوت و ضعف بهتر است با عبارات تفضیلی بیان شوند، مثلاً استفاده از بهتر بهجای خوب؛
- عبارات باید مشخص و بدون ابهام باشند؛ چون احتمال توافق همه بر روی یک ایده بسیار کم است.
تجزیهوتحلیل باید مشخص کند که جایگاه فعلی شرکت کجاست و قصد دارد در آینده کجا باشد، این فاصله باید واقعبینانه باشد.
یکی از مهمترین مراحل در تعیین استراتژی کسبوکار، شناسایی نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین رقبا است. اهمیت موضوع آنجا است که باید این کار با دقت بالایی انجام شود. شناسایی نقاط قوت و ضعف باید با واقعبینی همراه باشد و سازمان همانگونه که هست معرفی شود؛ به عبارتی در معرفی نقاط قوت و نقاط ضعف، اغراق نشود.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
رایجترین اشتباهی که در تجزیهوتحلیل SWOT انجام میشود این است که این روش کاملاً جامع و بدون اشتباه فرض میشود. در این روش، بهندرت کمبودهای واقعی نشان داده میشود و مسائل مهم استراتژیک سازمان از قلم میافتد و استراتژی کسب و کار به خوبی پیش نمیرود.
اشتباه دوم تهیه فهرستی طولانی از نقاط قوت و ضعف است که پشتوانه تحلیلی و منطقی کمی دارند. فهرست کوتاه دارای منطق قوی، بهتر از فهرستی طولانی و بدون در نظر گرفتن جمیع جهات است.
گزینههای مبتنی بر محیط: استراتژیهای عمومی پورتر
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید استراتژیهای عمومی پورتر، از مهمترین مباحث در زمینه تعیین استراتژی کسب و کار به شمار میرود. در ابتدا نگاهی به استراتژیهای عمومی پروفسور مایکل پورتر، استاد مدرسه اقتصاد هاروارد، داشته باشیم. این استراتژیها عبارتاند از: رهبری هزینه (cost leadership)، تمایز (Differentiation) و تمرکز (focus). این دیدگاه ریشه در بحثهای اقتصاد صنعتی پیرامون شیوه رقابت شرکتها دارد. اقتصاد صنعتي شاخهاي از علم اقتصاد است كه از اوايل دهه هفتاد در برنامه درسي تعدادي از دانشكدههاي اقتصاد كشور بهعنوان واحد درسي اختياري قرار گرفت و بهمرور از استقبال استادان و دانشجويان بيشتري برخوردار شد. اگرچه مطالعه درباره صنعت به ساليان دور برميگردد.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
عدهاي از اقتصاددانان معتقدند كه اولين تلاش منسجم و علمي در حوزه اقتصاد صنعتي مربوط به آلفرد مارشال با انتشار آثاري چون: اصول علم اقتصاد و اقتصاد صنعت است. پورتر معتقد است تنها سه استراتژی بنیادی وجود دارد که هر کسبوکاری میتواند انتخاب کند. در دهه ۱۹۸۰ این سه استراتژی بهعنوان مقدمه تفکر استراتژیک شناخته میشدند. هنوز هم این سه استراتژی در قرن جدید در تشخیص گزینههای استراتژیک به ما کمک میکنند.
استراتژیهای عمومی در ابتدا در کتاب استراتژی رقابتی (۱۹۸۰) (Competitive Strategy: Techniques for Analyzing Industries and Competitors) و سپس در کتاب مزیت رقابتی (۱۹۸۵) ( Competitive Advantage: Creating and Sustaining Superior Performance) که هردو نوشته مایکل پورتر هستند، مطرح شدند.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
در کتاب مزیت رقابتی، تغییراتی نسبت به کتاب استراتژی رقابتی، انجام شد. ما در این نوشته به نسخه اصلی کتاب مزیت رقابتی میپردازیم و سپس یک نمونه عملی را مثال میزنیم و در مورد اعتبار نظری و کاربردی بودن این مفهوم بحث میکنیم. پورتر نظراتش را به کسبوکارها محدود کرد و در مورد سازمانهای غیرانتفاعی سخنی به میان نیاورده است.
سه استراتژی عمومی رقابتی: سه گزینه استراتژیک
ازنظر پورتر سه استراتژی کلی رقابتی وجود دارد:
هر کسبوکاری بهمنظور رقابت و همچنین تدوین استراتژی کسب و کار ناچار است یکی از این سه استراتژی را برگزیند تا به مزیت رقابتی پایدار (sustainable competitive advantage) دست یابد. هرکدام از این سه گزینه استراتژیک بیانگر محدودهای است که هر کسبوکاری و بسیاری از سازمانهای غیرانتفاعی میتوانند فعالیت مفید داشته باشند. این سه استراتژی را میتوان با در نظر گرفتن دو جنبه محیط رقابتی توضیح داد:
۱. منبع مزیت رقابتی: کسبوکارها تنها دو راه پیش رودارند تا به مزیت رقابتی برسند: تمایز محصولات از رقبا و قیمت پایینتر نسبت به رقبا.
۲. قلمرو رقابتی مشتریان هدف: سازمانها میتوانند بخش وسیعی از بازار را هدف قرار دهند و یا بر بخش خاص و کوچکی از بازار تمرکز کنند.
پورتر این دو عنصر را در نمودار زیر بیان میکند:
- تمرکز بر تمایز؛
- تمرکز بر رهبری هزینه.
رهبری هزینه
کسی که مدیریت و رهبری هزینه را در یک صنعت دارست، هزینههای ساخت و نگهداری، تجهیزات، هزینههای نیروی کار و روشهای انجام کاری را برمیگزیند که در آن صنعت حداقل باشد. در ادامه این نوشته، ما به برخی گزینهها اشاره میکنیم که سازمانها میتوانند با استفاده از آنها هزینههای خود را کاهش دهند. نکته کلیدی این است که شرکتی که کمترین هزینهها را دارد، دارای یک مزیت رقابتی آشکار و احتمالاً پایدار است.
تولیدکنندهای که استراتژی قیمت پایین را انتخاب کرده برای کاهش هزینهها باید همه منابعی را که میتواند منجر به کسب مزیت در هزینهها شود را به کار گیرد. این تولیدکنندگان، معمولاً یک محصول استاندارد را به فروش میرسانند و استراتژیهایی را انتخاب میکنند که در مقیاس بالا بتوانند عملیات فروش را انجام دهند و با استفاده از همه منابع، مزیتهای مطلق را در بخش هزینه به دست آورند.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
در عمل، کسانی که رهبری هزینه را در بازار در دست دارند، موقعیت خود را با کم کردن هزینهها در همه بخشهای زنجیره تأمین و با در نظر گرفتن همه جزئیات، به دست میآورند. رستورانهای مک دونالد (McDonald) هزینههای خود را از طریق استاندارد کردن محصول، خرید متمرکز مواد اولیه برای کل کشور و … کاهش دادهاند.
استراتژی کسب و کار مبتنی بر رهبری هزینه، برای سازمان مزایایی به دنبال دارد. سود بهدستآمده از رهبری هزینه در بازار، ازآنجا ناشی میشود که این شرکتها میتوانند محصولات خود را در قیمتهایی در حدود میانگین قیمت بازار به فروش برسانند. اگر این محصولات توان رقابت با محصولات دیگر را نداشته باشند یا کیفیت آنها برای مصرفکننده قابلقبول نباشد، مجبور خواهند شد محصولات خود را پایینتر از قیمت رقابتی بازار بفروشند تا به میزان مطلوب فروش برسند.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
رقبا در مقایسه با رهبران هزینه، متحمل هزینههای بیشتری میشوند. بعد از تکمیل موفق این استراتژی، این دسته از تولیدکنندگان قیمت تمامشده کمتری خواهند داشت و منجر به کسب سودهای بیشتر از سطح میانگین بازار میشوند.
سازمان برای دنبال کردن این گزینه استراتژیک، تأکید خود را بر کاهش هزینهها در همه فرآیندها قرار میدهد. باید این نکته مهم را مدنظر قرارداد که رهبری هزینه لزوماً به معنی قیمت پایین نیست: شرکت میتواند در محدوده میانگین قیمتی بفروشد و سود مازاد را مجدداً سرمایهگذاری کند.
تمایز
یکی از مهمترین گزینههای استراتژیک پیشروی هر سازمان برای تعیین استراتژی کسب و کار ، تمایز است. تمایز زمانی اتفاق میافتد که محصولات یک سازمان، نیازهای برخی مشتریان در بازار را بهتر از رقبا برآورده کنند. وقتی سازمانی قادر است محصولات متمایزی عرضه کند، امکان فروش باقیمتی بالاتر از متوسط قیمت بازار را برای خود فراهم میآورد.
تمایز در ارتباط با مفهوم بخشبندی بازار معنا پیدا میکند. بخشبندی بازار عبارت است از شناسایی گروههای خاصی که متفاوت از سایر گروهها به استراتژیهای رقابتی پاسخ میدهند. ضرورتاً برخی مشتریان حاضرند بابت محصولی متمایز در بازار، بهایی بیشتر پرداخت کنند. تمایز میتواند در جنبههای مختلفی نمایان شود، ازجمله: خدمات بهتر، مواد اولیه مرغوبتر و گرانبهاتر و عملکرد بهتر محصول.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
مک دونالد بهوسیله نام تجاری خود، محصولات «بیگ مک» و «مک دونالد رونالد» و تصویری که از این محصولات ساختهشده، متمایز شده است. بهعنوان یک نمونه دیگر اسنپ به خاطر برندینگ موفقی که انجام داده و همچنین سطح مناسب قیمتهایش متمایز شده است.
پورتر معتقد است که تولیدکننده بهمنظور متمایز ساختن یک محصول، ناچار است متحمل برخی هزینههای اضافی شود؛ مثلاً برای تبلیغ یک برند و درنتیجه متمایز ساختن آن، باید هزینه کرد. هزینههای یک محصول متمایز به نسبت رقبا، بالاتر خواهد بود. تولیدکننده یک محصول متمایز میتواند در بخش قیمت گذاری مزایایی برای خود داشته باشد و قیمتی بالاتر از سایر رقبا را برای محصول منحصربهفرد و متمایز خود در نظر بگیرد.
در ارتباط با استراتژی تمایز، دو مسئله وجود دارد که نباید ازنظر دور داشت:
۱٫ تخمین جبران هزینههای اضافی که درنتیجه اتخاذ استراتژی تمایز به سازمان تحمیل میشود، بهوسیله افزایش قیمتی که برای فروش محصول درنظرگرفته میشود، دشوار است.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
۲٫ سیاست تمایز که با موفقیت به سرانجام میرسد، ممکن است توسط رقبا تقلید شود و آنها نیز وارد بخشهای ویژهای از بازار شوند؛ مانند شرکت تپسی و چندین شرکت دیگر که بعد از موفقیت استراتژی خدمات متمایز اسنپ، پا در حوزه حملونقل اینترنتی گذاشتند. اغلب اوقات نخستین بودن (first mover) در یک بازار هزینههایی در پی دارد و ممکن است دنبالهرو بودن مزیتهایی را ازنظر هزینه به دنبال داشته باشد.
باوجود اینکه هیچکدام از مسئلههای فوق غیرقابلحل نیستند، اما از جذابیتهای گزینه تمایز برای تعیین استراتژی کسب و کار ، میکاهند.
استراتژی تمرکز (استراتژی گوشه)
گاهی اوقات سازمانها ترجیح میدهند از گزینه تمرکز برای تعیین استراتژی کسب و کار استفاده کنند. پورتر معتقد است برخی اوقات در مقیاس وسیعی از بازار، نه استراتژی رهبری هزینه و نه استراتژی تمایز برای سازمان مقدور نیست. برای مثال: دستیابی به گزینه رهبری هزینه در بازار ممکن است مستلزم منابع مالی باشد که الزاماً در دسترس نیستند. به همین ترتیب ممکن است ارائه محصولی متمایز به همه بخشهای بازار، نیازمند هزینههای گزافی باشد که فراتر از حد توان مالی سازمان است.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
اگر تمایز در کیفیت مدنظر باشد، ارائه محصول باکیفیت بالا در کنار محصولات ارزان تحت نام یک برند، مطلوب به نظر نمیرسد و ممکن است سازمان ناچار به توسعه و حمایت یک نام تجاری متفاوت شود. به همین دلایل برخی سازمانها گزینه تمرکز را انتخاب میکنند.
استراتژی تمرکز زمانی اتخاذ میشود که سازمان بر گوشه خاصی از بازار تمرکز کند و مزیت رقابتی خود را باعرضه محصولهای مختص آن گوشه، کسب کند؛ یعنی بازاریابی جاویژه یا گوشه ای . ازاینرو استراتژی تمرکز، بخشهایی از صنعت را انتخاب میکند و متناسب با این بخشها اقدام به ارائه محصول و یا خدمت میکند و سایر بخشهای بازار را نادیده میگیرد. سازمانی که استراتژی تمرکز را در پیش میگیرد، استراتژی خود را برای بخشهای هدف، بهینه میکند و به دنبال کسب مزیت رقابتی در همین بخشهاست و روشن است که در کل بازار فاقد مزیت رقابتی است.
پورتر در ادامه روند تکاملی نظرات خود، بیان میکند که شرکت میتواند استراتژی تمرکز را با هرکدام از رویکردهای رهبری هزینه و یا تمایز ترکیب کرده و به کار گیرد:
- در رویکرد ترکیبی تمرکز و رهبری هزینه، شرکت به دنبال کسب مزیت از طریق کاهش هزینهها در بخش هدف خود است؛
- در رویکرد ترکیبی تمرکز و تمایز، شرکت به دنبال ایجاد تمایز در بخش هدف خود است.
اساس استراتژی تمرکز، بر بهرهبرداری از تفاوتهای بخش کوچکی از بازار است که نسبت به کلیت صنعت وجود دارد. برای مثال: تمرکز بر افراد چپدست، یا تمرکز بر افراد در محدوده سنی ۲ تا ۵ سال، از انواع استراتژیهای تمرکز به شمار میروند.
شرکت باهدف قرار دادن بخش کوچک و خاصی از خریداران باید بتواند سودی بیشتر از میزان میانگین آن صنعت به دست آورد. این سود میتواند از طریق قیمتهای بالاتر به سبب کیفیت استثنایی محصول یا خدمت حاصل شود و یا به سبب قیمت پایینتر محصولات و بالا بردن میزان فروش به دست آید.
در بازار جهانی خودرو، رولز رویس (Rolls Royce) و فراری (Ferrari) ازجمله شرکتهایی هستند که بهروشنی دارای استراتژی تمرکز هستند. این شرکتها سهم بسیار کوچکی از بازار در سراسر جهان را در اختیاردارند. سیاست انتخابی این شرکتها عبارت است از: محصولات برتر و دارای قیمتهای بالاتر.
در اتخاذ استراتژی تمرکز، ممکن است با مشکلات زیر مواجه شویم:
- طبق تعریف، گوشه انتخابی کوچک است و ممکن است در جلبتوجه بازار به مقدار کافی ناتوان باشد؛
- درصورتیکه صرفهجویی در مقیاس در صنعتی دارای اهمیت ویژه باشد، مثل: صنعت خودرو، رویکرد ترکیبی تمرکز و هزینه ممکن است بسیار دشوار باشد.
گوشه انتخابی دارای ماهیتی خاص و منحصربهفرد است و ممکن است پس از گذشت مدتزمانی محدود، ناپدید شود.
هیچکدام از این مشکلات، بدون راهحل نیستند. بسیاری از شرکتهای کوچک و متوسط به تجربه دریافتهاند که این استراتژی میتواند بسیار سودمند باشد. همچنین شکی نیست که استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمرکز اگر بهدرستی انتخاب و اجرا شود، میتواند سازمان را در دستیابی به مزیت رقابتی پایدار بهخوبی یاری کند.
خطر گیر افتادن در حد وسط (being stuck in the middle)
پورتر در ادامه بحثهای خود پیرامون استراتژیهای ژنریک (عام)، بیان میکند که گاهی اوقات سازمانها خود را درگیر همه گزینههای استراتژیک میکنند و درنهایت هیچکدام را انتخاب نمیکنند. او اصطلاحاً به این حالت، گیرکردن در حد وسط میگوید.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
شرکتی که در این موقعیت قرار میگیرد فاقد مزیت رقابتی خواهد بود، چون شرکتی که رهبری هزینه را در دست دارد یا گزینه تمایز را انتخاب کرده یا از استراتژی تمرکز استفاده میکند، دارای موقعیت رقابتی بهتری در هرکدام از بخشهای بازار است.
شرکتی که در حد وسط گیرکرده نسبت به رقبایی که به یکی از استراتژیهای عمومی دست پیداکردهاند، سود بسیار کمتری خواهد داشت. چندین تن از مفسران ازجمله: کای (Kay)، ستاپفورد (Stopford ) ، بیدنفولر (BadenFuller) و ملیر (Miller)، این جنبه از تحلیل را نمیپذیرند. آنها به نمونههای موفقی اشاره میکنند که در تعیین استراتژی کسب و کار بیش از یک گزینه استراتژیک را انتخاب کردهاند؛ برای مثال: خودروهای تویوتا و فروشگاهها و تولیدیهای لباس بنتون، باوجود ارائه محصولاتی متمایز، همچنان هزینههای پایینی هم دارند.
نقد استراتژیهای عمومی پورتر
هندری (Hendry) و دیگر منتقدان، انتقاداتی را نسبت به منطق گزینههای استراتژیک پورتر وارد دانستهاند و شواهد تجربی ارائه کردهاند که ارزش و اعتبار مطلق این بحث را محدود میکند.
رهبری هزینه
موارد زیر انتقاداتی هستند که نسبت به گزینه رهبری هزینه مطرحشدهاند:
- اگر این گزینه به دنبال هزینههای پایین است و قرار است استراتژی کسب و کار شرکت رهبری هزینه در بازار باشد و پایینترین هزینه را در میان سایر رقبا داشته باشد، چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم بیش از یک شرکت این گزینه را انتخاب و دنبال کنند؟ چگونه میتوان با این تناقض برخورد کرد؟
- رقبا هم میتوانند هزینههای خود را در بلندمدت کاهش دهند، چگونه یک شرکت میتواند امیدوار باشد که مزیتی که از این طریق کسب کرده، در بلندمدت باقی بماند و هیچگونه ریسکی آن را تهدید نکند؟
- رهبری هزینه، در ارتباط با کاهش هزینهها به ازای هر واحد تولید است، اما محدودیتهایی در مورد مفید بودن این مفهوم وجود دارد.
- گزینه رهبری هزینه فرض میکند که فناوری باوجود اینکه در حال تغییر است تا حدی قابل پیشبینی است. تغییرات بنیادین میتواند منجر به تغییر جایگاه رقبا ازلحاظ هزینه شود.
- کاهش هزینهها تنها زمانی منجر به مزیت رقابتی میشود که مشتریان امکان مقایسه را داشته باشند، درنتیجه شرکتی که رهبری هزینه را در دست دارد باید بتواند ازنظر قیمت هم در بازار برتری داشته باشد، چون مشتریان از قیمت محصولات آگاهی دارند و میتوانند قیمتها را باهم مقاسه کنند. بخش زیادی از آنها اطلاعی از مقدار هزینهها در شرکتهای مختلف ندارند. اگر چنین اتفاقی رخ ندهد حتی اگر چند سال به طول بیانجامد، رقبا میتوانند این مزیت را از شرکت بگیرند، اما کاهش مداوم در قیمتها در کنار رهبری هزینه میتواند تأثیری مخرب بر موقعیت محصول یا خدمت شرکت در بازار داشته باشد و از سودمندی این گزینه کم میشود.
- الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
تمایز
موارد زیر پارهای از انتقادات مطرحشده نسبت به گزینه استراتژیک تمایز هستند:
- معمولاً فرض بر این است که محصولات متمایز، گرانتر هستند. استراتژی کسب و کار مبتنی بر این فرض، ساده انگارانه است. نوع تمایز ممکن است منجر به قیمت بالاتر نشود.
- شرکت ممکن است قصد افزایش سهم بازار را داشته باشد و به همین منظور از گزینه تمایز استفاده کند، اما باقیمتهای پایین رقبا مواجه شود.
- پورتر معتقد است که تمایز در ظاهر، بلافاصله آشکار میشود. مشکل اصلی گزینههای استراتژیک، تشخیص نیاز به تمایز نیست، بلکه انتخاب شکلی از تمایز است که برای مشتری جذابیت داشته باشد. گزینههای عام استراتژیک راهحل قاطعی برای این مشکل ندارد.
- مرز بین محدوده کوچک و محدوده بزرگ در بازار، در پارهای موارد شفاف نیست. آیا کوچک و بزرگ بودن با اندازه بازار تعیین میشود؟ یا بر اساس نوع مشتریان؟ اگر تمایز بین این دو روشن نیست، چه منفعت مشخصی از این تمایز حاصل میشود؟
- در مورد بسیاری از شرکتها، دنبال کردن استراتژی گوشه و دوری کردن از رهبران بازار، بهاحتمالزیاد سودمند است و منجر به بهرهوری بیشتر میشود. تا اینجای بحث منطقی است. قسمت دشوار کار، تشخیص این نکته است که کدام گوشه بازار ارزشمندتر است؟ استراتژیهای عمومی پورتر در این مورد هیچگونه توضیحی ندارد.
- هرچه بازار بیشتر تقسیم و چرخه عمر محصول کوتاهتر میشود، از ضرورت مفهوم بازار هدف گسترده، بیشتر کاسته خواهد شد.
گیرکردن در وسط
رویکرد مبتنی بر منبع
گزینههای استراتژیکی که بر اساس منحصربهفرد بودن شرکت انتخاب میشوند، نسبت به گزینههایی که با توجه به صنعت انتخاب میشوند، احتمال موفقیت بیشتری در موفقیت استراتژی کسب و کار و کسب مزیت رقابتی دارند. در ادامه بیشتر دراینباره صحبت خواهد شد، اما رویکرد مبتنی بر منبع (Resourcebased view)، رویکرد پورتر را تا حد زیادی تضعیف میکند.
بازارهای بهشدت متغیر
برای تدوین استراتژی کسب و کار در بازارهای پویا که از فناوریهای جدید بهره میگیرند، استفاده از استراتژیهای عمومی، منجر به از دست دادن فرصتهای جدید بازار خواهد شد. این فرصتها را نمیتوان با استراتژیهای عمومی تشخیص داد.
جمعبندی انتقادات
اصول استراتژیک کلیدی در استراتژی کسب و کار
- استراتژیهای عمومی ابزاری برای ایجاد گزینههای استراتژیک در یک سازمان به شمار میروند. این استراتژیها مبتنی بر جستوجوی سازمانها در کسب مزیت رقابتی در بازار هستند.
- سه گزینه عمومی استراتژیک وجود دارند: رهبری هزینه، تمایز و تمرکز.
- هدف رهبری هزینه، تولید با کمترین هزینه است. این سیاست ضرورتاً به معنای عرضه محصول باقیمتهای پایینتر نیست. باقیمتهای معادل قیمت میانگین بازار، سود بیشتری نصیب شرکت میشود.
- گزینه تمایز، باهدف عرضه محصول دریکی از بخشهای اصلی بازار انتخاب میشود. ازآنجاکه محصول به شکل ویژه توسعه مییابد، امکان عرضه در قیمتهایی بالاتر از متوسط قیمت بازار وجود دارد. تمایز هزینهبردار است، اما هزینههای اضافی از طریق قیمتگذاری بالاتر قابل جبران است.
- تمرکز عبارت است از: انتخاب بخش کوچکی از بازار بهعنوان بازار هدف. این استراتژی ممکن است با سیاست کاهش هزینه و یا تمایز در محصول همراه شود.
- تا جایی که به تئوری بازمیگردد، انتخاب گزینهها در تعیین استراتژی کسب و کار اهمیت دارد و امکان این انتخاب هم وجود دارد؛ یعنی ازنظر تئوریک ممکن نیست شرکتی بهگونهای عمل کند که ناتوان از انتخاب بین گزینههای استراتژیک باشد، اما در عمل شواهد نشان میدهند که باید به این موضوع به دیده شک و تردید نگریست.
- انتقادات متعددی نسبت به این رویکرد وجود دارد. این انتقادات هم منطق رویکرد را هدف قرار میدهند و هم شواهد تجربی را در میدان واقعی صنعت ارائه میدهند. بدون شک این انتقادات معتبر هستند، اما استراتژیهای عمومی بهعنوان نقطه شروعی برای ایجاد گزینههای استراتژیک مفید خواهند بود.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
سوگیری در تصمیم گیری آفت بزرگ سازمانهای امروزین است. مقابله با این خطاهای شناختی در تصمیم گیری یکی از مسائل عمده اقتصاد رفتاری است. در حال حاضر اقتصاد رفتاری از جریانهای اصلی اقتصاد به شمار میآید. مدیران مالی، بینشهای اقتصاد رفتاری را درزمینۀ محدودیتهای عقلانیت در درک رفتار سرمایهگذار و بهرهگیری از ناهنجاریهای قیمتگذاری سهام به کار میگیرند. سیاستگذاران از اصول رفتاری برای بالابردن مشارکت در طرحهای پسانداز بازنشستگی استفاده میکنند. بازاریابان اینک میفهمند که چرا برخی تبلیغات، مصرفکنندگان را جذب میکند و برخی دیگر جذب نمیکند.
بااینحال، شمار اندکی از استراتژیستهای سازمانی هستند که در تصمیمگیریهای آگاهانه و بااهمیت، سوگیریهای شناختی (گرایشهای نظاممند برای انحراف از محاسبههای منطقی) را مورد توجه قرار میدهند که توسط اقتصاد رفتاری آشکار میشود.
این امر بهراحتی قابل درک است که چرا بر خلاف زمینههایی مانند تأمین مالی درازمدت (finance) و بازاریابی که مدیران اجرایی میتوانند برای بهرهگیری حداکثری از سوگیریهای دیگران، از روانشناسی استفاده کنند، در تصمیمگیری استراتژیک و پیادهسازی استراتژی ضرورت دارد تا رهبران سوگیریهای خود را بشناسند. بهرغم آگاهی روزافزون در مورد اقتصاد رفتاری و تلاشهای گوناگونِ مؤلفان حوزه مدیریت، بیشترِ مدیران اجرایی در مهار سوگیریهای شناختی با مشکل مواجه هستند.
این بدان معنا نیست که مدیران اجرایی فکر میکنند تصمیمهای استراتژیک آنها بینقص است. در یکی از بررسیهای اخیر مککینزی در مورد ۲۲۰۷ مدیر اجرایی، تنها ۲۸ درصدِ آنان اظهار داشتند کیفیت تصمیمهای استراتژیک در شرکتها بهطورکلی خوب است، ۶۰ درصد بر این باورند که تصمیمهای بد با تصمیمهای خوب برابری میکنند، و ۱۲ درصد باقیمانده معتقدند در کل، تصمیمهای خوب کمیاب هستند.
گفتوگو با مدیران اجرایی پشت درهای بسته، نتایج مشابهی را در مورد کیفیت تصمیمگیری نشان داده و تأیید میکند سوگیریهای شناختی، مهمترین تصمیمهای استراتژیکِ گرفتهشده توسط باهوشترین مدیران در بهترین شرکتها را تحت تأثیر قرار میدهند. بهطورمعمول، کسانی که استراتژی ادغام را اتخاذ میکنند، در فراهمکردنِ شرایط لازم برای همکاریهای مورد انتظار موفق نیستند، برنامههای استراتژیک اغلب پاسخهای رقابتی را که به این طرحها داده میشود، نادیده میگیرند و پروژههای سرمایهگذاری بزرگ نیازمند زمان و بودجۀ مازاد هستند.
با درک این موضوع آغاز میکنیم که حتی اگر مانند بارون مونشهاوزن بکوشیم از باتلاق سوگیریها فرار کنیم، بعید است موفق شویم. در مقابل، ما به هنجارهای تازهای برای فعالیتهایی مانند مدیریت جلسهها، جمعآوری دادهها و بحثهای قیاسی نیازمندیم که همه با هم میتوانند تأثیر سوگیری های شناختی بر تصمیمهای چالشی را کاهش دهند.
همچنین بهمنظور حمایت از این هنجارهای نوین، به زبان سادهای برای شناسایی سوگیری ها و بحث در مورد آنها نیاز داریم؛ زبانی که بر مبنای واقعیت زندگی شرکتی پایهگذاری شده است. همۀ اینها نشاندهندۀ تعهد جدی و قابلتوجه و در برخی سازمانها نشانگر تحول عمیق فرهنگی است.
ارزش فرایندهای تصمیمگیری خوب
اجزای استراتژی رفتاری
بدیهی است، هر مدیر اجراییِ باتجربهای برخی سوگیریها را شناسایی کرده و مد نظر قرار میدهد. این همان کاری است که هنگام اِعمال نرخ تنزیل در یک طرح تجاری، بهواسطه گزارش مستقیم انجام میدهیم (تا خوشبینی بیش از اندازۀ آن شخص را اصلاح کنیم)؛ بهعلاوه این همان کاری است که وقتی بیم داریم توصیۀ کسی منفعتطلبانه باشد، نظر مستقل شخص ثالث و بیطرفی را میپرسیم.
بااینحال، تحقیقات آکادمیک و مشاهدههای تجربی نشان میدهد این اصلاحات ناقصتر و محدودتر از آن است که مفید باشد. رواج سوگیری در تصمیمهای سازمانی تا اندازهای تابع روال سازمانی، آموزش، انتخاب مدیران اجرایی و فرهنگ سازمانی است. سوگیریها در اساس، نافذ و فراگیر هستند، چون حاصل ماهیت انسانی به شمار میآیند؛ سفتوسخت و بهشدت مقاوم در مقابل بازخوردهای هرچند تند و تیز. برای مثال، رانندگانی که به دلیل حوادث رانندگی در بیمارستان بستری شدهاند، خودشان مسبب این امر بودهاند، چون درست به اندازۀ همۀ ما، توانایی رانندگیشان را دست بالا گرفتهاند.
بنابراین بهبود تصمیمگیری در مدیریت نهتنها نیازمند تلاش برای محدودکردن سوگیریهای خودمان (و دیگران)، بلکه همچنین نیازمند هماهنگسازی فرایند تصمیمگیری است تا با سوگیری های گوناگون مواجهه شود و تأثیر آنها را محدود کند. برای استفاده از قیاس قضایی، نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که قضات یا هیئتمنصفه مصون از خطا باشند؛ بههرحال آنها انسان هستند، ولی بهعنوان شهروند میتوانیم انتظار داشته باشیم احکام صادره توسط هیئتمنصفه و محاکم، از فرایند دادرسی پیروی کنند؛ به عبارت بهتر با کار گروهی و فرایند سازماندهندۀ آن است که در پی نتیجۀ باکیفیتتری میگردیم.
ایجاد چنین فرایندی در تصمیمگیری استراتژیک نیازمندِ درک سوگیریهایی است که فرایند باید بدان بپردازد. در بحثی که در ادامه آمده است، ما روی زیرمجموعهای از مرتبطترین سوگیریها و خطای شناختی برای مدیران اجرایی متمرکز شدهایم و آنها را به پنج دستۀ ساده و با محوریت کسبوکار طبقهبندی کردهایم.
آشنایی با این طبقهبندی بهخودیخود مفید است، زیرا دنیل کانمن روانشناس و برندۀ جایزه نوبل اقتصاد معتقد است هنگامی که بحث در مورد سوگیری رواج دارد، احتمال غلبه بر سوگیریها در محیط گروهی نیز افزایش مییابد. این آشنایی بهتنهایی برای تضمین تصمیمگیری بدون سوگیری کفایت نمیکند، پس چنانکه دربارۀ هر گروه از سوگیری بحث میکنیم، برخی اصول کلی و نمونههای خاص از شیوههایی را که میتوانند به مقابله با آن کمک کنند نیز ارائه میدهیم.
مقابله با «سوگیری بازشناخت الگو» از طریق تغییر زاویه دید
توانایی شناسایی الگوها کمک میکند تا انسانها را از هم جدا کنیم، ولی خطر تفسیر نادرست روابط مفهومی نیز وجود دارد. سوگیریهای رایج بازشناخت الگو، شامل «سوگیریهای مربوط به برجستگی» و «سوگیری تأییدی» است. افراد در معرض خطر آن دسته از مدیران ارشد اجرایی هستند که تجربۀ عمیق آنها سبب افزایش احتمال اتکا به قیاسها میشود که خود ممکن است گمراهکننده باشد.
هر زمان که قیاسها، مقایسهها یا نمونههای برجسته و بارز برای توجیه تصمیمگیری به کار گرفته میشوند و هر زمان که قهرمانان قانعکننده از قدرت ترغیب و اقناع خود برای گفتن داستانی قانعکننده استفاده میکنند، ممکن است پای سوگیریهای بازشناخت الگو در میان باشد.
بازشناخت الگو حکم ماهیت ثانویه را برای همه ما دارد و اغلب بسیار ارزشمند است؛ بنابراین مقابله با سوگیریهای مربوط به آن نیز امری چالشبرانگیز است. بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، تغییر زاویۀ دید شرکتکنندگان با ترغیب آنان به دیدن حقایق از زاویهای دیگر و بررسی فرضیههای جایگزین برای توضیح حقایق است.
این شیوه با نمونههای سادهای همچون بازدیدهای میدانی و ملاقات با مشتریان آغاز میشود و با تکنیکهای مدیریت جلسات ادامه مییابد و شرکتکنندگان را ترغیب میکند تا برای شواهد ارائهشده، توضیحات جایگزین تدوین کنند. همچنین در این شیوه میتوانیم از ابزارهای رقابتی برای ترویج تفکرِ متفاوت و خارج از چهارچوب بهره ببریم.
گاهی متقاعدکردن مدیران نسبت به بیان تجربههایی که آنان را تحت تأثیر قرار داده است، بهواقع ارزشمند است. برای مثال، طبق گفته کلینر پرکینز و رندی کومیزار در استارتاپ WebTV، زمانی که مشخص شد ترجیح مدیران اجرایی برای اینکه کدام استراتژی را دنبال کنند، ناشی از تجربههای حرفهای پیشین آنهاست، ناگهان بحث دربارۀ استراتژیهای تولید بسیار کنترلپذیرتر شد: مدیرانِ باتجربه در زمینۀ نرمافزار، از ایجاد بسترهای سختافزاری بیم داشتند، و مدیران باتجربه در زمینۀ سختافزار نگرانِ واگذاری کنترل به تولیدکنندگان قراردادی بودند.
با قراردادنِ این تجربهها در اختیار تیم مدیریت WebTV، آنان آگاهی بیشتر و دید بهتری نسبت به جوانب مثبت و منفی هر دو گزینه در مورد بازشناخت الگو پیدا کردند. در نهایت، مدیران اجرایی شرکت تصمیم گرفتند هم تولید سختافزار را به تولیدکنندگان بزرگ لوازم الکترونیکی برونسپاری کنند و هم یک خط تولید در مکزیک بهعنوان پشتیبان ایجاد کنند تا در صورت تأمیننشدنِ بهموقع از سوی پیمانکاران در فصل کریسمس، با مشکل روبهرو نشوند. در حقیقت، همین اتفاق هم افتاد و طرح پشتیبان «شرکت را نجات داد» که نمیتوانست بدون فرایند تصمیمگیری که زاویۀ دید را تغییر داد، وجود داشته باشد.
از دیگر ابزارهای مفید برای تغییر زاویه دید، گستردهترکردن آن با ایجاد مجموعهای بزرگ از تلاشهای مشابه بهمنظور آنالیز تطبیقی است. برای مثال، در تلاش برای بهبود عملکرد ارتش امریکا در عراق در سال ۲۰۰۴، سرهنگ کالِو سِپ در عرض ۳۶ ساعت، یک کلاس مرجع از ۵۳ مورد درگیری ضد شورش مشابه ایجاد کرد. این تلاش جنبۀ اطلاعرسانی برای تغییرات سیاسی بعدی را داشت.
مقابله با «سوگیری اقداممحور» از طریق شناسایی عدم قطعیت
بیشترِ مدیران اجرایی بهدرستی احساس میکنند لازم است کاری انجام دهند. بااینحال، آنچه انجام میدهند، اغلب ناشی از خوشبینی بیش از اندازه در مورد آینده و بهویژه در توانایی خودشان برای تحت تأثیر قراردادنِ آینده است. از خود بپرسید چند برنامه را بررسی کردهاید و معلوم شده است براساس پیشبینیهای بسیار خوشبینانه در مورد پتانسیل بازار یا دستِکمگرفتنِ واکنشهای رقابتی، دست به این انتخاب زدهاید؟ وقتی شما یا افراد شما بهویژه در شرایط فشار، احساس میکنید باید کاری انجام دهید و یک برنامۀ جذاب هم خود را نشان میدهد، به احتمال زیاد این برنامه به برخی عناصر اطمینانِ بیش از اندازه آلوده شده است.
ازآنجاکه فرهنگ بسیاری از سازمانها، عدم قطعیت را سرکوب میکند و به رفتارهایی پاداش میدهد که موجب نادیدهگرفتن آن میشود، اوضاع وخیمتر هم میشود. برای مثال، احتمال بالایی وجود دارد که در اغلب سازمانها، طرحهای یک مدیر اجراییِ دارای اعتمادبهنفس بالا در مقایسه با مدیری که تمام ریسکها و عدم قطعیتها را نشان میدهد، مورد تأیید قرار گیرد. ما بهندرت اعتمادبهنفس را علامت هشدار میانگاریم. توجه داشته باشید ممکن است پای اطمینان و خوشبینی بیش از اندازه و سایر سوگیریهای اقداممحور در میان باشد.
فرایندهای تصمیمگیری عالی با ترویج بازشناخت عدم قطعیت، به مقابله با سوگیریهای اقداممحور میپردازند. برای مثال، این امر اغلب به تمایز آشکار میان جلسههای تصمیمگیری کمک میکند که رهبران باید عدم قطعیت را بپذیرند و درعینحال دگراندیشی و جلسههای اجرایی را نیز تقویت کنند که نشان میدهد زمان آن فرا رسیده تا مدیران اجرایی به اتفاقِ هم، رو به جلو حرکت کنند.
برنامهریزی سناریو، درخت تصمیمگیری و جلسه پیش از مرگ (premortem) ابزارهای ارزشمندی هستند که ما را وادار میکنند بسیاری از نتایج بالقوه را مد نظر قرار دهیم. در زمان تصمیمهای مهم و بزرگ، بحث دربارۀ این موضوع بسیار اهمیت دارد که کدام معیارها باید مورد بررسی قرار گیرند تا بهسرعت اقدامات اصلاحی لازم را تعیین کنیم.
مقابله با «سوگیری ثبات» از طریق ایجاد تغییرات ساختاری و اساسی
بر خلاف سوگیریهای اقداممحور، سوگیریهای ثابت کمتر از آنچه باید، سبب جداشدنِ ما از وضعیت موجود میشوند. این دسته سوگیریها شامل لنگرانداختن است؛ یعنی تأثیر قدرتمند ایدهها یا اعداد و ارقام روی گفتوگوهای استراتژیک آتی (برای مثال، اعداد و ارقام سال گذشته لنگر ضمنی بسیار قدرتمندی در بررسیهای بودجهای به شمار میآید). سوگیریهای ثبات همچنین شامل ضررگریزی و هزینههای نابرگشتنی است که میتواند شرکتها را به سوی کسبوکارهایی سوق دهد که باید در آنها سرمایهگذاری کنند.
یکی از راههای تشخیص حساسیت شرکت شما به سوگیریهای ثبات عبارت است از مقایسۀ تصمیمگیریها در طول زمان. برای مثال، بکوشید درصد کل سرمایهگذاریهای نوینی را مشخص کنید که هر بخش از شرکت، سال به سال دریافت میکند. چنانچه این درصد پایدار بوده و فرصتهای رشد بخش ناپایدار باشند، باید به این موضوع توجه شود و اقدامات لازم دربارۀ آن صورت بگیرد. برای مثال، تحقیقات نشان میدهد در شرکتهای چندکسبوکاره در افق زمانی پانزدهساله، همبستگی نسبتا کاملی میان سهم فعلی یک واحد تجاری از بودجۀ هزینههای سرمایهای و سهم بودجۀ آن در سال گذشته وجود دارد.
یک راه برای کمک به مدیران در راستای ایجاد تغییرات ساختاری و اساسی، ایجاد اهدافی است که دستیابی به آنها بهواسطۀ روشهای رایج و متداول، غیرممکن باشد. بودجهبندی بر مبنای صفر، نویدبخش به نظر میرسد ولی شرکتها از این رویکرد تنها در شرایط دشوار استفاده میکنند. راه جایگزین عبارت است از کاهش بودجۀ هر واحد گزارشدهی با درصد مشخص و ثابت (مثلاً ۱۰ درصد). انتخابهای دشوارِ بهدستآمده، تخصیص دوبارۀ منابع به فرصتهای ارزشمندتر را آسانتر میکند. در نهایت، بهچالش کشیدن تخصیص بودجه در سطوح بالاتر یاریگر شرکتها خواهد بود تا سرمایهگذاریهای خود را از نو اولویتبندی کنند.
مقابله با «سوگیریهای منافع» از طریق تصریحکردن آنها
مشوّقهای نادرست یکی از منابع اصلی سوگیری به شمار میآیند. «تفکر سیلو» که در آن، واحدهای سازمانی از منافع خود دفاع میکنند، آشکارترین جلوۀ این سوگیری است. بهعلاوه، گاهی مدیران اجرایی ارشد به دلیل نقش یا تخصص ویژۀ خود، دید متفاوتی نسبت به اهداف شرکت دارند. به نظر میرسد بحثهای جنجالی که در آن، شرکتکنندگان دیدگاه کاملاً متفاوتی نسبت به مسائل دارند، اغلب بازتابدهندۀ وجود سوگیریهای منافع گوناگون هستند.
حقیقت این است که برگزیدنِ تعریفی گسترده و واقعگرایانه از «منافع» از جمله شهرت و اعتبار، اختیارات شغلی و ترجیحات فردی، به این نتیجهگیری اجتنابناپذیر میانجامد که همواره میان مدیران و میان مدیران و شرکت بهعنوان یک کل، اختلافنظر و ناسازگاری وجود خواهد داشت.
فرایندهای تصمیمگیری قدرتمند، آشکارا منافع واگرا را مورد توجه قرار میدهند. برای مثال، چنانچه استراتژیستها پیش از زمان تصمیمگیری، معیارهای لازم و غیرلازم برای ارزیابی را بهدقت تعیین کنند، تغییر شرایط بحث برای مدیران ـ با این هدف که اقدامات مورد نظر خودشان را جذابتر جلوه دهند ـ دشوارتر میشود. بهطور مشابه، تشکیل جلسهها یا تیمهایی با منافع غیرمشترک نیز میتواند احتمال تضعیف تصمیمگیری متفکرانه را افزایش دهد.
مقابله با «سوگیری اجتماعی» از طریق تشخّصزدایی بحث
گاهی سوگیریهای اجتماعی با عنوانِ سیاستهای شرکتی تعبیر میشوند، اما در حقیقت گرایشهای عمیق انسانی هستند. حتی اگر گاهی هیچچیز در معرض خطر نباشد، تمایل داریم خود را با دیدگاههای غالب گروهی که به آن تعلق داریم (و دیدگاههای رهبر آن گروه) مطابقت دهیم. بسیاری از سازمانها، به دلیل مشوّقها و فرهنگ سازمانی قدرتمند، چنین گرایشهایی را با یکدیگر در هم میآمیزند. فقدانِ مخالفت، یک علامت هشدار قوی است. همچنین احتمال دارد سوگیریهای اجتماعی در بحثهایی غالب شوند که همۀ افراد از دیدگاههای تصمیمگیرندۀ نهایی آگاه هستند و فرض میکنند بعید است رهبر، نظر خود را تغییر دهد.
تکنیکهای بیشماری برای تحریک بحث در میان تیمهای اجرایی وجود دارد و یادگیری و استفاده از بسیاری از آنها ساده است، ولی ابزارها بهخودیخود سبب شکلگیری بحث نمیشوند؛ این مسئله به رفتار مربوط میشود. بحث واقعی نیازمند گوناگونی در پیشزمینهها و شخصیتهای تصمیمگیرندگان، فضای اعتماد و فرهنگی است که در آن، بحثها از فضای شخصی فاصله بگیرند.
مهمتر از همه اینکه بحث نیازمند رهبران ارشدی است که بهواقع، به هوش جمعیِ تیم مدیریت با استعداد بالا معتقد باشند. چنین مدیران اجرایی خود را نهتنها تصمیمگیرندگان نهایی، بلکه همچنین هماهنگکنندۀ فرایندهای تصمیمگیری منضبط میانگارند. آنها تیمهای مدیریتی را تشکیل میدهند که به ترغیب و تقویت دگراندیشی و اعتمادبهنفس و اعتماد متقابل میپردازند. ما نمیگوییم که مدیران عامل باید به شنوندگانی تبدیل شوند که تنها به اِجماع تیمهای خود اتکا میکنند، ولی بر این باوریم که استراتژی رفتاری، بدون رهبری و مدلسازی نقش آنها پایهگذاری خواهد شد.
چهار گام در اتخاذ استراتژی رفتاری و مقابله با سوگیری
احتمال دارد شما برخی از این ایدهها و ابزارها را در گذشته به کار برده باشید، ولی تکنیکها به خودی خود، کیفیت تصمیمگیری را بالا نمیبرند. بههرحال هیچ کاری راحتتر از ترتیبدادن بحثی سَرسَری برای توجیه تصمیم گرفتهشده توسط مدیرعامل نیست. رهبرانی که میخواهند سبک تصمیمگیری شرکتهای خود را شکل دهند، باید مسیر تازهای را در پیش بگیرند.
۱٫ تصمیم بگیرید کدام تصمیمها تضمینکنندۀ تلاش و کوشش است
برخی مدیران اجرایی بیم آن دارند که استفاده از اصولی که در اینجا شرح میدهیم، تفرقهاندازانه، غیرمولّد یا وقتگیر باشند. ما تنها این مسئله را به اشتراک میگذاریم و استفاده از این اصول را در تمامی تصمیمگیریها پیشنهاد نمیکنیم. در اینجا دوباره قیاس قضایی آموزنده است. همانطور که استانداردهای فرایند سطح بالا در پروندههای بزرگ، تحت دادرسی اِعمال میشود، شرکتها میتوانند ـ و باید ـ به دو نوع تصمیمگیری توجه ویژهای داشته باشند.
مجموعه نخست، شامل تصمیمهای استراتژیکِ نادر و منحصربهفرد است. ادغام و تملیکهای بزرگ، سرمایهگذاریهای ریسکدار و انتخابهای فناورانه حیاتی در این دسته جای میگیرند. در بیشترِ شرکتها، این تصمیمها توسط گروه کوچکی از تیم اجرایی و با استفاده از فرایندی اقتضایی، غیررسمی و اغلب تکراری گرفته میشود.
مجموعۀ دوم شامل تصمیمهای تکرارشونده اما با ریسک زیاد است که شکلدهندۀ استراتژی شرکت در طول زمان هستند. بهطورکلی، در بیشترِ شرکتها بیش از یک یا دو نمونه از چنین فرایندهای مهمی وجود ندارد، مانند تخصیص منابع به تحقیق و توسعه در شرکتی دارویی، تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاریها در شرکت سهامی خاص یا تصمیمگیری دربارۀ هزینههای سرمایهای در شرکت ارائهدهندۀ خدمات آب، برق و گاز. فرایندهای رسمی ـ که اغلب تحت تأثیر سوگیری هستند ـ معمولاً برای گرفتنِ چنین تصمیمهایی مد نظر قرار داده میشوند.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
بحث آزاد دربارۀ سوگیریهایی که ممکن است سبب تضعیف تصمیمگیری شوند، ارزشمند است. بحث در این زمینه را میتوان با بررسی تصمیمهای گذشته و با مشاهدۀ فرایندهای تصمیم فعلی شکل داد. آیا ما در این جلسه با خطر اقداممحوریِ زیاد از حد روبهرو هستیم؟ آیا کسی وجود دارد که گمان میکند میتواند الگوها را شناسایی کند، اما قیاسهای او برای من گمراهکننده است؟ آیا بر این باوریم که سوگیریها با ایجاد الگوهای ناکارآمد، در صورت تکرار در یک سازمان میتوانند به صفات فرهنگی تبدیل شوند؟ آیا برای مثال ترکیب سوگیریهای اجتماعی و سوگیریهای وضع موجود، سبب ایجاد اینرسی مبتنیبر اِجماع میشود؟ این بحث به آشکارشدن سوگیری که فرایند تصمیمِ مورد بررسی در معرض آن است، کمک میکند.
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
شرکتها باید مکانیزمهایی را انتخاب کنند که متناسب با نوع تصمیم مورد نظر، فرهنگ آنها و سبکهای تصمیمگیری رهبران آنها باشد. برای مثال، یک شرکت با سوگیریهای اجتماعی، با سازماندهی چالشی سیستماتیک توسط افراد خارجی مقابله میکند. یک شرکت دیگر با سوگیریهای بازشناخت الگو، با درخواست بهاشتراکگذاری دادههای خام توسط مدیران در تقابل قرار میگیرد، بهطوریکه سایر مدیران اجرایی بتوانند در راستای شناسایی الگوهای جایگزین تلاش کنند.
چنانچه با خواندن این مطالب، به این اندیشیدهاید که چرا این تکنیکها برای فرهنگ سازمانی شما مناسب نیستند، احتمالاً درست فکر کردهاید. پرسش این است که کدام تکنیکها مناسب هستند. برگزیدنِ استراتژی رفتاری تنها بهمعنای پذیرفتن اصول گستردۀ گفتهشده نیست، بلکه شامل انتخاب و برازش شیوههای کاهش سوگیری بهمنظور پیادهسازی این اصول نیز هست.
۴٫ این شیوهها را در فرایندهای رسمی تعبیه کنید
با درنظرگرفتنِ این شیوهها در فرایندهای عملیاتی رسمی شرکتها (مانند فرایندهای تأیید سرمایهگذاری یا بررسیهای تحقیق و توسعه)، مدیران اجرایی میتوانند اطمینان یابند که چنین تکنیکهایی تا حدودی با نظم و قاعده استفاده میشوند، نهفقط در زمانی که تصمیمگیرندۀ نهایی تردید دارد چه کاری باید انجام دهد.
یکی از دلایل اهمیت درنظرگرفتنِ این روشها در فرایندهای تکراری آن است که بهدلیل اعتمادبهنفس بیش از حد، عاقلانه نیست که به غرایز یک نفر اتکا کنیم تا وی تصمیم بگیرد که چه زمانی باید به غرایز یک نفر اتکا کرد! دلیل دیگر آن است که تصمیمگیری خوب نیازمندِ عملکردن در قالبِ یک تیم مدیریت است. بدون داشتن فرصتهای منظم، تیم با تکنیکهایی که باید به کار گیرد، موافقت میکند ولی در اصل، فاقد تجربه و اعتماد متقابل برای استفادۀ مؤثر از آنهاست.
بازاریابی درون گرا و اینترنت راه و روش کسبوکار را عمیقاً تغییر داده است. شانزده سال پیش که اینترنت در حال شکلگیری بود، فیسبوک وجود خارجی نداشت، مای اسپیس بهتازگی شروع به کارکرده بود و انواع کسبوکارها از طریق تبلیغات چاپی، ایمیل، آگهیهای بازرگانی و دیگر راهها با مشتریان ارتباط برقرار میکردند.
ایران مدیر در این مقاله به معرفی بازاریابی درون گرا به عنوان یکی از روشهای جدید بازاریابی میپردازد.
بازاریابی سنتی دیگر پاسخگو نیست
بازاریابی درون گرا چیست؟
بازاریابی درون گرا مجموعهای بخصوص از ابزارها و فرایندهاست که موارد زیر را شناسایی میکند:
حقایق
امروزه اینترنت جایی است که مردم در آن کندوکاو میکنند، به دنبال راهحل میگردند، گزینههای مختلف را جستجو کرده و حتی به خرید محصولات میپردازند.
محتوا قدرت را در دست دارد
زمانی که مشتریان احتمالی در فضای آنلاین به دنبال نتایج هستند شما میخواهید که کسبوکارتان در سطح بالایی از نتایج موتور جستجو نشان داده شود. برای این امر محتوا نویسی باید به شکلی تولید شود که با الگوریتم عملکرد گوگل همراستا و هماهنگ باشد. وقتی محتوایی دارید که همراستا با جستجوهای مشتریان احتمالی است، گوگل شما را به مشتری «نشان» میدهد و مشتریان نیز به سایت شما مراجعه میکنند. محتوایی مناسب است که متوجه نیاز مشتریان باشد و سؤالات احتمالی مشتریان را پاسخ دهد.
مخاطبان به وبسایت شما مراجعه کرده و به محتوای کامل توجه نشان میدهند
مخاطبان به وبسایت شما مراجعه میکنند و متوجه میشوند محتوای فراهم شده توسط شما کافی نیست. شما به روندی احتیاج دارید که در آن برای بازدیدکنندگان علاقهمند (آنهایی که اطلاعات تماس شخصی خود را درازای تبادل بخشی از محتوا با شما در میان میگذارند) پیشنهادهای اضافی مرتبط با محتوا ارسال کنید (محتوایی که کامل است و عمدتاً از طریق ایمیل ارسال شود.). آنچه به آنها پیشنهاد میدهید در درجه اول باید بر پایه همان محتوا و موضوعاتی باشد که مشتریان قبلاً به آنها علاقه نشان دادهاند.
روششناسی بازاریابی درون گرا
بازاریابی درون گرا با جذب صحیح مخاطب به وبسایت شما آغازشده و با تلاش برای جلب رضایت مشتری به پایان میرسد:
- جذب کردن: ترافیک ارزشمندترو با کیفیتتری را به وبسایت خود جذب کنید (مشتریان احتمالی که به راهحل شما نیاز دارند)
- تبدیل کردن: بازدیدکنندگان را با پیشنهاد محتوای ارزشمند در ازای اطلاعات تماس (و سایر موارد) به سرنخ یا لید تبدیل کنید.
- ارزیابی کردن: سرنخ مذکور را بر اساس معیارهایی که خودتان وضع کردید صلاحیت سنجی کنید.
- تغذیه کردن: سرنخها را با محتوای اضافی و مرتبط تغذیه کنید.
- تحلیل کردن: در بازاریابی درون گرا باید فعالیت آنلاین خود را تحلیل کنید تا تمامی اجزای برنامه بازاریابی درونگرا خود را بهینهسازی کنید.
- نهایی کردن: با پاسخگویی مناسب به اعمال و رفتار مشتری احتمالی، با مشتری به توافق برسید.
- سپس زمانی که سرنخ به یک مشتری بدل میشود، بازاریابی درون گرا به کار خود ادامه میدهد تا چنان سبب خرسندی مشتری شود که بهراحتی برای معاملات آتی ترغیب شده و کار شما را به دیگران نیز پیشنهاد دهد.
بیایید نگاه مجزایی به تکتک این اقدامات داشته باشیم:
جذب کردن
جذب مشتریان بالقوه به وبسایتتان زمانی به وقوع میپیوندد که محتوایی مرتبط، یاریدهنده همانند سؤالات، اطلاعات، دادههای آماری، دستورالعملها و لیست نکات را منتشر نمایید (از طریق پست وبلاگ و محتوایی نظیر کتابهای الکترونیک و دستورالعملها). مشتریان بالقوه بهصورت فعالی به دنبال پاسخ پرسشهای خویش در فضای آنلاین هستند. نوع و گونهای از اطلاعات که مشتری بالقوه به دنبال آن هست به جایگاه وی در سفر مشتری بستگی دارد.
بنابراین دامنه محتوای شما باید هر یک از گامهای درون سفر مشتری را پوشش دهد که شامل: آگاهی، توجه و تصمیمگیری میشود و در ذیل هر یک از اینها موردبررسی قرار میگیرند:
آگاهی
در این مرحله مشتری بالقوه میداند که مشکل و چالشی دارد اما شاید هیچگاه نیت درونی خود و راهکارهای آن را بهصورت کامل درک نکند. در این حالت مشتری شروع به جستوجوی مسئله بهصورت آنلاین میکند. در این صورت، وی راهکارهای بالقوه را مشاهده میکند.
توجه
در این مرحله مشتری تعداد راهکارهای بالقوه را در راستای آنهایی که بیشتری تطابق با نیازهایش دارند محدود میسازد و از طریق مقایسه در مورد هر راهکاری بیشتر میآموزد.
تصمیمگیری
در آخرین گام (که عموماً کوتاهترین گام نیز هست!) بهصورت مختصر و آزمایشی محصول را امتحان میکند و به دنبال گزینهای است که در مقیاس کوچک بتواند آن را آزمون کند.
بهمنظور ایجاد محتوایی که نیازهای مخاطبین را در هر گام مورد پوشش قرار دهد، در ابتدا شما میبایست دو ابزار متمایز ایجاد کند: پرسونای مشتری و نقشه سفر مشتری
پرسونا (شخصیت) خریداران
بهمنظور توسعه پرسونای خریداران به حالتی عملیاتی، در وهله نخست میبایست به اجماع درونی برسید مبنی بر اینکه چه کسی بهترین هدف برای موسسه شماست؟ زمانی که مشخص نمودید که تلاشهای بازاریابی و فروش خود را بر روی چه گروهی میخواهید متمرکز کنید، میبایست به درک عمیقی از گروه هدف خود برسید. اینکه صرفاً به جنبههای پایهای جمعیت شناختی توجه کنید کافی نیست، برای بازاریابی اثربخش محصولاتتان، شما نیاز به جزییات بسیار سختگیرانه در مورد مشتریان خود دارید همانند: مسئولیتها، روابط گزارش دهی، انگیزش، موانع، ادراک آنها از محصول/صنعت شما، شخصیت و غیره دارید.
نقشه سفر مشتری
- مشتری احتمالی در هر مرحله از سفر خود به چه چیزی میاندیشد؟ مشتری تحت چه فشارهایی انگیزه پیداکرده تا راهحلی را جستجو کند و معیارهای او برای ارزیابی آنها چیست؟
- چه نوع اطلاعاتی برای هر مرحله موردنیاز است؟ داشتن کدام نگرش (کلی یا جزیی) برای چالش بهتر است؟ آیا به عملکرد، هزینه و بازنگریهای دیگران نیز مرتبط است؟
- مشتری احتمالی در هرکدام از این مراحل ممکن است از چه عباراتی برای جستجو استفاده کند؟
تاکتیکهای جذب
وقتی شخصیت و مسیر خریدار تکمیل شدند، شما سعی میکنید در مرحله جذب از روششناسی بازاریابی درون گرا ، محتوای مناسبی را برای وی فراهم کنید.
در طول مرحله جذب، همانطور که مشتری در حال جستجوی اطلاعات مرتبط با چالش خود است، محتوا به پرسشها و احتیاجات اولیه وی پاسخ میدهد. ما به این شکل از محتوا، محتوای رأس قیف (ToFu=top of the funnel) میگوییم.
چند مثال از محتواهای ToFu:
- پستهای بلاگ (مؤثرترین ابزار جذب)؛
- صفحات حاوی نکات راهنما و کاربرد؛
- ویدئوهای کوتاه؛
- راهحلهای مختصر؛
- دیگر مواردی که اطلاعات اولیه را فراهم میکنند و برای مشتریان احتمالی مفید هستند و باعث میشوند مشتری گستره مشکلش را فهمیده و متوجه راهحلهای موجود و در دسترس شود.
همه این موارد میتواند از طریق بلاگها، شبکههای اجتماعی و ایمیل توزیع شده و به دست مشتری برسد:
- بلاگها میتوانند زمانی که مشتری عبارت مرتبط با محتوای شما را جستجو میکند در دسترس قرار گیرند؛
- شبکههای اجتماعی میتوانند برای تبلیغ پستهای شما مورداستفاده قرار گیرند؛
- همچنین میتوانید برای مشتریانی که آدرس آنها را دارید ایمیل بفرستید؛
- درون هر پست بلاگ نیز میتوانید پیشنهاد محتوای اضافی و مرتبط را قرار دهید (مانند صفحات اطلاعاتی، راهحلهای مختصر و سایر موارد.).
تبدیل کردن
در بازاریابی درون گرا وقتی بازدیدکنندهای را به سایت خود جذب کردید، قدم بعدی ارائه یک فراخوان به اقدام قانعکننده است. (فراخوان به اقدام یا CTA=Call To Action کلیدی گرافیکی است که به بازدیدکننده اعلام میکند با کلیک بر روی آن محتوای تازهای دریافت کند.). زمانی که مخاطب بر روی کلید کلیک میکند به صفحه دیگری برده میشود، جایی که میتواند اطلاعات تماس خود را در قبال محتواهای پیشرفتهتر ارائه دهد. در این مرحله بازدید کننده به سرنخ یا لید تبدیل میشود.
مرحله تبدیل، به سه بخش متفاوت تقسیم میشود: ارزیابی کردن، تغذیه کردن و تحلیل کردن.
ارزیابی کردن
ارزیابی کردن، صلاحیت سنجی یا تشخیص میزان تناسب مشتری با محصولات، خدمات و شرکت شما تااندازهای از طریق ارزیابی اعمال مشتری انجام میشود. دانستن این موضوع که مشتری هماکنون در چه دستهبندی جای دارد به شما اجازه میدهد که محتوای صحیح را به او ارائه دهید (ممکن است نشانهای برای تماس مستقیم با آنها دریافت کنید.).
روش دیگر صلاحیت سنجی، تشخیص این مسئله است که چه کسی سرنخ شایسته برای بازاریابی (MQL=Marketing Qualified Lead) و چه کسی سرنخ شایسته برای فروش (SQL=Sales Qualified Lead) است.
هر شرکتی با استفاده از معیارهای خود تعریف متفاوتی از سرنخ بازاریابی و سرنخ فروش دارد؛ اما عموماً سرنخ بازاریابی شایسته، کسی است که خصوصیات دموگرافیک و جمعیتشناختی مناسبی دارد و آماده است تا به بازار دلخواهش هدایت شود. در مقابل سرنخ فروش شایسته، سرنخی است که نسبت به کسبوکار یا برند اظهار علاقه کرده و به لحاظ رفتاری مناسب تشخصی داده شده است و بر همین اساس آماده است تا واحد فروش با او وارد مذاکره شود.
تغذیه کردن
دستهبندی اطلاعات تماس مشتریان احتمالی که خودشان آن را در صفحهای از سایت و در قبال بخشی از محتوا در اختیارتان گذاشتهاند، امری ضروری است. میتوانید بر اساس شرایط زندگیشان، یا بر پایه کارهایی که تاکنون انجام دادهاند و یا محتواهایی که دانلود کردهاند آنها را با محتوای مرتبط تغذیه کنید.
برای مثال ایمیلهایی حاوی CTA برایشان ارسال کنید. این ایمیلها میتوانند صفحات اطلاعاتی، کتب الکترونیک و نمونههای مطالعاتی که ممکن است برای مشتری جالب باشد را شامل شوند. همانطور که مخاطبین، این محتواهای دقیقتر را دانلود میکنند، در درون قیف بازاریابی درون گرا حرکت کرده و به مرحلهای که به یک مشتری تبدیل شوند، نزدیکتر خواهند شد.
چرا تغذیه کردن سرنخ تا این حد اهمیت دارد؟
- شرکتهای برتر در تغذیه کردن سرنخ، ۵۰% فروش بیشتر با ۳۳% هزینه کمتر دارند.
- سرنخهای تغذیهشده بهطور میانگین و در مقایسه با سرنخهای تغذیه نشده ۲۰% افزایش فرصت فروش دارند.
- سرنخهای تغذیهشده ۴۷% خریدهای بزرگتری نسبت به سرنخهای تغذیه نشده انجام میدهند.
تحلیل کردن
بازخورد هر عمل و تاکتیک انجامشده، بهعنوان بخشی از راهبرد بازاریابی درون گرا دائماً موردسنجش قرار میگیرد. این سنجش برای انجام اصلاحاتی به کار میرود که تضمین میکند وبسایت، ایمیلها، شبکه اجتماعی، محتوا، گردش کار محتواها و سایر موارد در زمان درست، با پیام درست به دست شخص درست میرسند. بهبیاندیگر به نتیجه برنامهای که کاملاً بهینهشده است میتوان اطمینان کرد.
نهایی کردن
نهایی کردن یا توافق، با انتقال و حرکت مؤثر سرنخها از بازاریابی به فروش، در زمان مناسب و همراه با اقدامات کاملاً مشخص میسر میشود. استفاده از تحلیلها و دادههای شایستگی سرنخ و امتیازدهی پیشرفته به سرنخ، به واحد فروش کمک میکند تا اولویتهای خود را تعیین کرده و تشخیص دهد کدام سرنخ آماده گفتگو است و گفتگوی موردنظر باید روی چه مواردی تمرکز داشته باشد.
شاد کردن
توافق با مشتری به این معنی نیست که کار شما به پایان رسیده است. در حقیقت فراهم نمودن سود برای مشتریان موجود باهدف ایجاد فرصتهای تازه از اهمیت بالایی برخوردار است. مشتریان راضی به معرفی کنندگان برند شما تبدیل میشوند و تلاشهای شما جهت جذب دیگر افراد را تقویت میکنند.
رضایت مشتریان را میتوان با ادامه دادن موارد زیر به دست آورد:
- به سؤالات آنها پاسخ دهید. میتوانید محتواهای پیشنهادی برای مشتریان ارسال کنید، این محتواها مواردی را پوشش میدهند که میدانید نظر آنها را جلب خواهند کرد؛
- مشکلاتشان را حل کنید. واحد فروش و خدمات مشتریان شما احتمالاً میداند مشتری در صورت برخورد با موانع چه مشکلاتی خواهد داشت و آماده است در چنین مواقعی با آگاهی به مشتری کمک کند. این کمکها میتوانند در قالب محتوا باشد؛
- کمک کنید تا به اهدافشان برسند. علاوه بر حل مشکلات مشتری، میتوانید بابیان کردن نکات، توصیهها، محصولات، خدمات اضافی و روشهای دیگر به مشتریان کمک کنید تا به اهداف مرتبط با درآمدزایی خود برسند؛
- با اشتیاق باشید. در بازاریابی درون گرا به ویژه برای مشتری B2B اهمیت دارد که ببیند شما چقدر برای کسبوکار او ارزش قائل هستید و مثل شریکی فعال و مشتاق برای کمک کردن به او آماده هستید. نشان دادن همان میزان از اشتیاقی که در ابتدای رابطه از خود نشان دادهاید از اهمیت بسیاری برخوردار است.
به دست آوردن رضایت مشتری بهعنوان آخرین قدم بسیار اهمیت دارد ولی متأسفانه اغلب اوقات به دست فراموشی سپرده میشود. بازاریابی نقش عظیمی در تجربه مشتری ایفا میکند.
بازاریابی درون گرا از وبسایت شما آغاز میشود
وبسایت شما نقشی کاملاً حیاتی را در موفقیت کلی برنامه بازاریابی درونگرای شما ایفا میکند. وبسایت بهوضوح نشان میدهد که چرا شما بهترین شریک برای مشتریان احتمالی هستید و در واقع ابزار تماموقت شما برای فروش به شمار میرود. آمادهسازی وبسایتتان برای سازگاری با بازاریابی درون گرا نیازمند بهینهسازی و بررسی چگونگی ارائه محتواها و چگونگی امکانپذیر نمودن عمل خودکار تغذیه است. برخی از عوامل پیچیده و مرتبط با بازاریابی درون گرا در ادامه موردبحث قرار میگیرند.
SEO
در واقعیت چطور باید مشتریان احتمالی را به سایت خود بکشانید؟ این کار نیازمند همراستا کردن وبسایت و تمامی مطالب آن (رونوشت صفحه، پیشنهاد محتوا، تصاویر و غیره) با آنچه افراد هنگام کندوکاو در موتورهای جستجو دنبال آن میگردند، است. روند تولید «جستجو پسندترین سایت»، بهینهسازی موتور جستجو یا SEO (سئو) نامیده میشود.
بهینهسازی موتور جستجو با استفاده از ابزار و روشها برای افزایش کمیت یا کیفیت رفتوآمد طبیعی و ارگانیک (و نه به شکل تبلیغات پولی) به وبسایتی خاص صورت میگیرد. بخشی از سئو در هنر و بخشی از آن در علم خلاصه میشود و همیشه درحالتوسعه است زیرا موتورهای جستجو دائماً در حال اصلاح الگوریتمهای خود جهت تشخیص این مورد هستند که چه سایتی در صورت جستجو برای مخاطب نمایش داده شود. اگر میخواهید کاملاً از چندوچون سئو مطلع شوید سری به مقاله سئو در محتوا بزنید تا اطلاعات بیشتری کسب کنید.
وبلاگ نویسی
فارغ از تمام روشهایی که بازاریابی درونی برای جذب مخاطبین به کار میبندد، وبلاگ نویسی بیشترین تأثیر را ایجاد میکند. وبلاگ نویسی منظم با محتوایی هوشمندانه و ارزشمند، پیدایی شرکتتان را افزایش میدهد چراکه در سرتاسر فضای وب به اشتراک گذاشته میشود (چیزی که گوگل دوست دارد ببیند). بهعلاوه، یک وبلاگ روشی عالی برای ایجاد اعتبار تولیدکننده بهمثابه رهبر فکری (رهبر عقیده) درون صنعت هست. در اینجا تعدادی آمار روشنکننده در مورد وبلاگ نویسی بیان میشود:
- کاربران آمریکایی سه برابر زمان بیشتری صرف خواندن وبلاگ میکنند نسبت به زمانی که ایمیلهای خود را میخوانند؛
- ۵۷ درصد از شرکتها با وبلاگ مشتریان خود را از وبلاگ خود کسب کردهاند؛
- کسبوکارهایی که بین ۴۰۱ تا ۱۰۰۰ صفحه ایندکس شده دارند، ۶ برابر سرنخهای بیشتری نسبت به کسانی که ۵۱ تا ۱۰۰ صفحه ایندکس شده داشتهاند؛ و زمانی که وبسایتی بیش از ۳۰۰ صفحه ایندکس شده داشته باشد، ترافیک وبسایت ۲۳۶ درصد افزایش مییابد.
وبلاگها عموماً موضوعات نسبتاً پایهای را پوشش میدهند که جایی ایدهآل برای مشتری بالقوه در مرحله آگاهی (زمانی که بهتازگی شروع به یادگیری در مورد موضوعات نموده است) میباشند. زمانی که دکمه CTA درون مطلب باشد، وبلاگها ابزاری بسیار اثربخش برای راهنمایی خوانندگان به بخشهای از محتوا (که معمولاً با موضوع اصلی پست مرتبط هستند) میباشند که بخش بیشتری از سؤالات را پاسخ میدهند.
زمانی که بر روی cta کلیک میکنند، به صفحه فرودی وارد میشوند که محتوای مذکور وجود دارد و با پر کردن فرمی، محتوای موردنظر را دانلود میکنند. این همان سرنخ یا لید میباشد.
محتوای پیشرفته
چرا محتوای پیشرفته میبایست در میان برنامه بازاریابی درون گرا شما جای داشته باشد؟ سادهترین پاسخ این است که به شما اجازه میدهد بازدیدکنندگان را به سرنخ تبدیل کنید.
کارکرد آن اینگونه است: شما یک CTA که راهنمایی رایگان است در انتهای پست یک بلاگ قرار میدهید، خواننده برای کسب اطلاعات بیشتر روی آن کلیک میکند، او به صفحه دیگری برده میشود، جایی که جزئیات به حالتی ابتدایی ذکرشده و برای دریافت یک نسخه رایگان، شخص باید فرمی را پر کند و (در میان باقی موارد) آدرس ایمیل خود را در اختیار شما قرار دهد.
حالا شما راهی یافتهاید تا وی را با محتوای اضافی تغذیه کنید، محتوایی که در ادامه تخصصهای شما را به نمایش میگذارند. یک مثال مناسب از محتوایی که میتواند نظر مدیر شرکتی را به خود جلب کند (و اطلاعات تماس او را برای شما به ارمغان آورد)، یک راهنمای چهارصفحهای تحت عنوان “۳ قدم ساده برای کاهش ۲۲ درصدی زیان ناشی از تعطیلی است.
فایده دیگر تولید محتوای پیشرفته این است که هرچه بیشتر به موضوعی اهمیت دهید به منبع معتبرتری تبدیل خواهید شد.
بهمنظور فراهم نمودن راهنمایی درباره انواع مختلف محتوای پیشرفته برای مشتریان احتمالی راس قیف (ToFu=top of the funnel) و میانه قیف (MoFu=middle of the funnel) در ادامه ۱۲ نوع مختلف محتوای پیشرفته معرفیشده که کسبوکارها میتوانند با استفاده از آنها ترافیک بیشتر و از آن مهمتر سرنخهای متعددتری داشته باشند.
- پیشنهادات کوتاه (tip sheet) حاوی پیشنهادات مختصری هستند که نکات، کلیدهای میانبر یا بهترین روشها را ارائه میدهند؛
- چکلیست یا فهرستهای بازبینی، فرایند خاص انجام یک کار را شرح میدهند؛
- اینفوگرافیک یا تصاویر گرافیکی برای زمانی مناسب هستند که دادهها و اطلاعات زیادی برای ارائه داشته باشید؛
- مطالعات موردی (case studies) روایت مشتریهای موفقی است که توضیح میدهند کار شما چطور باعث پیشترفت و موفقیتشان شده است؛
- کتب الکترونیکی به مشتریان احتمالی درباره موضوعی خاص، به شکل خلاصه و در قالبی ساده آموزش میدهند؛
- برگههای سفید (white papers) ارائهدهنده مشکلات و راهحلهای صنعتی هستند، آنها پر جزئیات و آموزنده هستند و اغلب نتایج یافتههای تحقیقاتی را به همراه دارند؛
- گزارشهای تحقیقاتی و نظرسنجیها به همراه آخرین اخبار راه بسیار خوبی برای جلبتوجه مشتریان احتمالی است؛
- راهنمای انجام امور (how-to guides) میتواند کوتاه و پر جزئیات باشد و دستورالعملهای واضحی را برای رفع یک چالش یا به انجام رساندن کاری را شامل شود؛
- ویدئوها و دورههای آموزشی چگونگی رفع مشکلات را توضیح میدهند و نشان میدهد که فرآیند تولید یا به نمایش گذاشتن چیزی که برای مشتریان احتمالی جالب باشد چگونه انجام میشود؛
- سمینار آنلاین (webinar) معمولاً مجموعه دقیقی از اطلاعات که درباره موضوع مدنظر مشتریان احتمالی است را به اشتراک میگذارند؛
- پادکستها مانند نمایشهای از پیش ضبط و ویرایش شدهای هستند که میتوانید در آنها به سؤالات معمول پاسخ دهید و درباره موضوعات مختلفی صحبت کنید؛
- نمونهها و کاربرگها فراهمکننده راهی مستقیم برای از میان برداشتن موانع یا سادهسازی چالشها هستند.
اکنونکه درک واضحی از انواع محتوای پیشرفته دارید آیا به نکاتی درباره ساخت بهترین محتوای ممکن نیاز ندارید؟ در ادامه به برخی روشهای ارائه محتوا اشاره میکنیم:
ویدئو
تخمین زدهشده که دیدن ویدئو تا سال ۲۰۲۱ حدود ۸۰% از حجم اینترنت افراد را به خود اختصاص میدهد! به بیان ساده اکنون بهترین زمان برای استفاده از ویدئو بهعنوان بخشی از راهبرد بازاریابی درون گرا است. انواع متعددی از ویدئوها هستند که به شکل موفقیتآمیز مورداستفاده قرارگرفتهاند و در ادامه با چند مورد از مؤثرترین آنها آشنا میشویم.
ویدئوی شرحدهنده
این نوع از ویدئو نمایی کلی از یک مفهوم، فرایند، محصول، خدمات و هر موردی که مشتری احتمالی میخواهد درباره آن بداند را فراهم میکند. گرچه میتوانید درباره آن موضوع بنویسید اما ویدئو اغلب درگیرکنندهتر است.
ویدئوی توصیه و قدردانی
این نوع ویدئوها از سوی مشتریان شما ارائه میشوند و مشتریان احتمالی را خطاب قرار میدهند و از کارکرد خوب شما تعریف میکنند. چنین کاری بسیار تأثیرگذارتر از آن است که همین موارد را خودتان برای مشتریان احتمالی بازگو کنید؛ این کار واضحتر است و به اعتبار شما میافزاید.
ویدئوی تور
اغلب اوقات برگزاری یک تور در کارخانه میتواند مشتری را به خردهفروش بالقوه متصل کند. شما میتوانید با انجام یک تور و تأکید بر روی گواهینامههای ISO خود و سایر موارد خیلی سریعتر به نتایجی که خواهان آن هستید برسید.
ویدئوی نمایش محصول
ویدئویی با موضوع مقایسه محصول با محصولات رقبا در کنار هم، بررسی عملکرد یک محصول، روشهای نگهداری ساده و غیره محتوای ویدئویی ارزشمندی محسوب میشوند که مشتریان احتمالی میتوانند از آنها سود ببرند.
شبکه اجتماعی
اگرچه برخی شرکتها بر این اعتقادند که مخاطبین آنها از شبکههای اجتماعی استفاده نمیکنند، باید گفت که این ادعا صحت ندارد. هرچند وقتی پای انتخاب شبکه اجتماعی مناسب برای معرفی محصول به میان میآید، برخی از آنها نسبت به دیگری برای تولیدکنندگان مؤثرتر هستند.
بهعنوانمثال بهترین استفاده از فیسبوک برای ترویج فرهنگ سازمانی است تا از این طریق منجر به جذب نیرو شود ولی برای تولید سرنخ بیتأثیر است. تبلیغات در لینکدین از سوی دیگر ابزار مؤثری برای اشتغال و سکویی برای ارائه یا پیشنهاد محتوا است. یک برنامه بازاریابی درون گرا باید مؤثرترین و مناسبترین شبکههای اجتماعی را برای ارائه محصول، شناسایی کند.
رسانههای پولی
تبلیغ دیجیتالی میتواند بهعنوان یک روش در بازاریابی درون گرا مورداستفاده قرار گیرد تا به نتایجی که از تاکتیکهای بازاریابی درونگرا میخواهید سرعت ببخشد. گوگل متوجه محتوای منتشرشده توسط شما هست و با انتشار بیشتر و مداوم مطالب به شما پاداش میدهد، بااینحال ممکن است از این طریق، چندین ماه طول بکشد تا به حداکثر نتیجه دلخواه برسید.
در این میان برخی شرکتها از سرویس تبلیغات کلیکی گوگل استفاده میکنند تا دیده شدن خود را افزایش دهند. درحالیکه منتظر بالا رفتن ترافیک طبیعی به وبسایت خود هستید میزان کلیک بر روی این تبلیغات میتواند مشتریان احتمالی را بهسوی محتوای شما هدایت کند.
ایمیل
یک برنامه یا استراتژی بازاریابی محتوایی خوب مشخص میکند چه ایمیلهایی ارسال و چه چیزی را تبلیغ کنید. ارسال درست ایمیل باعث میشود تا مشتریان احتمالی آنچه به دنبال آن هستند را در زمان مناسب دریافت کنند. بازاریابی ایمیلی یا ایمیل مارکتینگ به شما اجازه میدهد مقالات تازه بلاگ را به اعضای آن بلاگ و محتوای جدید را به کسانی که ارتباطات ایمیلی را انتخاب کردهاند معرفی کنید. برنامه صحیح، با جزئیات تعیین میکند که چه محتوایی به دست کدام مشتری برسد و این کار به چه ترتیبی و در چه فاصله زمانی انجام شود.
همراستایی بازاریابی و فروش
وقتی کارها و روشهایی که درباره آنها صحبت کردیم را به کار بستید، سرنخها وارد ماجرا میشوند. بعدازاین مرحله چه باید کرد؟ همکاری گروه فروش و بازاریابی شما بهسوی هدفی مشترک، با مجموعهای از اقدامات عملی که روش برخورد با سرنخ را بیان میکند اهمیت بهسزایی دارد. همراستایی بازاریابی و فروش باعث به وجود آمدن و حفظ مسئولیت برای هر دو گروه میشود.
مدیر و رهبر چه تفاوتهایی باهم دارند؟ یکی از بهترین توصیفهایی که دربارۀ رهبران شنیدهام این است که رهبران بر چشمانداز و راهکارها موجود و برداشتن موانع سر راه گروههایشان تمرکز میکنند؛ همانطور که یک مربی در ورزش این کار را انجام میدهد.
برعکس مدیران معمولاً بر اجرای امور و چگونگی کارکرد در کسبوکار تمرکز میکنند.
مدیر و رهبر واقعی دائماً سعی در فراهم کردن چشماندازی خوب و جهتی واضح برای هم تیمیهای خود است. رهبران موفق اولویتها و انتظارها را شفاف میکنند، نقش کارکنان را تعریف میکنند و مطمئن میشوند که فرآیندها و ظرفیتهای لازم برای آنها فراهم است.
موضع رهبری شما خیلی بر رضایت شغلی کارکنان تأثیر دارد. امروز برای اینکه کارگران را وارد در مشارکت کنید، بیشتر بر رهبری تمرکز کنید تا مدیریت.
به این نتیجه رسیدم که بیشتر کارکنان دنبال مربیای هستند که بتواند کمکشان کند تا پیشرفت کنند تا تقلا کنند تا بتوانند برای شرکت ارزشافزوده بیاورند. این قضیه مخصوصاً برای نسل وای (نیروی کار فردا) برقرار است.
شناخت مسیر حرکت و موفقیت کارکنان
رهبری تیم مولد مستلزم خلاصشان از عملیات روزانه است تا بتوان بر تنظیم راهکار و چشماندازی واضح تمرکز کرد –چرا و چه و بتوان تیم را بهراحتی رها کرد تا ببینیم که چطور خود را مدیریت میکند.
اگر عادت کرده باشید مشکلات را تشخیص دهید و آتش را خاموشکنید و از جایگاه مدیریت واکنش نشان دهید، برای شما این کار سخت خواهد بود؛ اما من یاد گرفتهام که فعالانه پیشرفتن جزء مهارتهای آموزشی است.
مدیر و رهبر ؛ اجراکننده، هدایتکننده
من که مدیرعامل یک مؤسسۀ بازاریابی دیجیتال هستم، عادت داشتم همۀ گزارشهای ماهانه را ازنظر کیفیت مرور کنم پیش از اینکه به دست مشتریانمان برسد. این کار زمان زیادی را برای مدیریت میخواست.
فهمیدم آن کار کمکی نمیکند. دفتری نوشتم دربارۀ اینکه چطور این گزارشها را اعضای تیم بنویسند، تیم خود را آموزش دادم و آنها را رها کردم. هنوز از کارشان مطلع میشوم؛ ولی حالا میتوانم بر تربیت افراد برای بهبود روند کار تمرکز کنم و آنها میدانند که تا گزارش را نفرستند بازخورد من را دریافت نمیکنند. این مسئله باعث پاسخگویی بیشتر دیگران و کار کمتر من میشود.
وقتی تیم را توانمند کردم که گزارش بنویسند، همه بهتر شدن نتیجه را دیدند.
سه راهحل برای حرکت از مدیریت روزانه به سمت رهبری
۱٫ ارزشهای اصلی را ایجاد نمایید و آنها را دنبال کنید
درحالیکه ۸۰٪ از شرکتهای ۱۰۰Fortune در مورد ارزشهای اصلی خود بهصورت عمومی صحبت میکنند، آنها اغلب حرفهای توخالی و پوچ هستند که به هیچوجه عملیاتی نمیشوند.
معجزه وقتی پیش میآید که ارزشهای اصلی وارد زندگی کاری و روزانۀ کارکنان شود و باعث تصمیمگیری خودجوشتر در میان آنها گردد و مدیر و رهبر ناظر فعالیتها باشند.
ارزش اصلی ما: «استقبال از رابطهها» مدیر و رهبر را توانمند میکند تا تصمیمات مالی را طبق نتایج بلندمدت بگیرند، نه سودهای کوتاه مدت.
ارزشهای اصلی بر فرهنگ های سازمانی اثر میگذارد و واردکردن تیم درراه ایجاد آن ارزشها کمک میکند تا کارگران بیشتر پیوستگی و توانمندی را در گروه احساس کنند.
بهجای اجازه خواستن، میتوانند پیش من بیایند و بگویند: «این امتیاز را به یکی از شریکهایمان دادم؛ چون کار درست این بود.»
برای ایجاد شرایط موفقیت، کارکنان باید بفهمند کسبوکار به کدام سمت حرکت میکند و چطور باید رفتار کنند تا پیشتاز باشند.
۲٫ توسعۀ حرفهای خود را نادیده نگیرید
بسیار پیش میآید که رهبران برای هرکس در تیم خود مسئولیتی فرض کنند غیر از خودشان. گرچه همه گاهی به مدیریت و رهبری نیاز داریم، رهبران معمولاً فعالاند و مدیران واکنشگر. برای اینکه رهبری بزرگ باشید، برای توسعۀ حرفهای خودتان وقت بگذارید.
عضو سازمانهای حرفهای محلی و ملی شوید یا در همایشها شرکت کنید تا صحبت رهبران دیگر را که به موفقیت رسیدهاند بشنوید.
دنبال گروههایی باشید که فراتر از شبکهسازی و دادن کارت ویزیت شما را به چالش میکشند و حمایت میکنند. توجه کنید که باید دنبال مربی یا معلمی موفقیت باشید و حتی هیئتی رسمی از مشاوران به وجود آورید.
هیچچیز هیچوقت به آن آسانی که به نظر میرسد نیست. پس به حمایت و تجربۀ دیگران برای راهنمایی خود اکتفا نکنید. به عنوان مدیر و رهبر از کسانی یاد بگیرید که آنچه را که دوست دارید انجام دهید، انجام دادهاند.
فراموش نکنید که این تمرکز بر توسعه را نیز به تیم خود منتقل کنید. مثلاً گیت هاب به هر کارمندش اجازه میدهد هرسال در یک همایش مربوط به کار شرکت کند و شرکت در صورت دعوتشدن یکی از افراد تیم او برای سخنرانی، هزینۀ مسافرت را نیز تقبل میکند.
۳٫ کار گروهی را گسترش دهید و یا خود را برای فرسودگی شغلی آماده کنید
اگر سعی کنید همۀ کارها را خودتان انجام دهید، ناگزیر شاهد بازدههای نزولی کار خود خواهید بود. رهبران موفق بیشتر وقتشان را به انجام تکلیفهایی میگذرانند که از مهارتها و تواناییهای یکتای خودشان بهره ببرند. آنها بقیۀ تکلیفها را به دیگران واگذار میکنند. کسانی که در آن حوزهها توانمندتر هستند.
برای فهمیدن چگونگی انجام توصیۀ بالا در زمینه افزایش کارایی مدیر و رهبر ، این تمرین را انجام دهید:
- حداکثر ساعتی را که میتوانید در طول هفته کارکنید و متعادل باشید معین کنید.
- (صادقانه) حساب کنید که انجام کامل همۀ تکلیفهای ضروریتان چقدر زمان میبرد. اگر جواب بیش از ۱۰۰% و حداکثر است آن کار را به یکی از اعضاء تیم خود واگذار کنید.
- همۀ کارهایی را که در روز انجام میدهید را فهرست کنید
- در فهرست خود دو ستون ایجاد کنید: در ستون یک، هر تکلیفی را که دوست دارید و در آن ماهر هستید را بگذارید و در ستون دوم جایی را برای چیزهای دیگر بگذارید.
- از انجام و یا واگذاری همۀ موردهای ستون دوم خودداری کنید؛ زیرا که خارج از ظرفیت شما است.
در اکثر مواقع متوجه خواهید شد که کارهایی را که شما در آنها ماهر نیستید و یا از آنها لذت نمیبرید
باقابلیتهای یکتا و تکلیفهای موردعلاقۀ یکی دیگر از همتیمیهای شما هماهنگی دارد.
عملکرد تیم به گفته بسیاری از بنیانگذاران و رهبران به ارتباطات شفاف، تشویق کارمندان و صمیمیت سازمانی بستگی دارد که درنهایت به رشد یک شرکت میانجامد.
اما در یک محیط کاملاً مشارکتی که از کارمندان قدرتمند و توانا تشکیلشده باشد، اهمیت شفافیت و نقش آن در عملکرد تیم بیش از تشویق است. این مهم است که در مقام رهبری آنچه افراد برای انجام کار خود بهطور مؤثر نیاز دارند، به آنها بدهید.
اگر دادهها، برنامهها یا نگرانیهای خود را با کارمندان خود به اشتراک نمیگذارید، آنها را نادیده میگیرید.
درحالیکه شما باید افراد خود را تجهیز کنید تا بهترین تصمیم ممکن را برای حوزه مسئولیتی خود بگیرند.
اما این نیاز به کار دیگری هم دارد؛ خود کارمندان باید نسبت به جایگاهشان ازنظر پیشرفت کردن شفاف باشند، اینکه به چه منابعی برای انجام کار نیاز دارند و با چه چالشهایی برای تکمیل پروژههای جدید بر عملکرد تیم اثر میگذارند. وقتی این اتفاق بیفتد، هرکسی در شرکت شما شانس پیشرفت دارد.
طبق این گفته، پرورش و تداوم فرهنگی که در آن این نوع از ارتباطات و اعتماد دوطرفه وجود داشته باشد، دشوار است و هر چه دشوارتر شود شما بیشتر رشد میکنید. این شما را بهعنوان رهبر یک شرکت ملزم میکند که همواره این ارزشها را برای بهتر شدن عملکرد تیم در اولویت قرار دهید و تقویت کنید.
۱٫ فردی را استخدام کنید تا در راستای عملکرد تیم فقط روی ارتباطات درونی شرکت متمرکز شود
این همان چیزی است که به نظر میرسد ارتباطات داخلی قوی را در اولویت قرارمیدهد. شما باید روی آن سرمایهگذاری کنید.
این حداقل کاری بود که ما در هانی انجام دادیم. ما شخصی را استخدام کردیم تا بتواند گفتمان داخلی و پیامهای رهبری را مرتب تنظیم کند تا اطمینان حاصل شود که ما همهچیز را به روشی صحیح انتقال میدهیم و موارد را بین تیمها تسهیل میکنیم.
بهخصوص وقتیکه از آستانه ۱۰۰ کارمند عبور کردیم، فهمیدیم این چیزی نبود که ما بهراحتی، خودمان توانایی انجام آن را داشته باشیم. حتی مدیر فنی، مدیر اجرایی، مدیر مالی و غیره هم توانایی انجامش را نداشتند.
واقعیت این است که شما باید ارتباط لذتبخشی داشته باشید بهگونهای که انگار بخشی از وجودتان است؛ زیرا این امر واقعاً در موفقیت محصول، بازاریابی یا فروش شرکت شما بسیار مهم است.
اگر اعضای تیم شما درک اساسی از استدلال درمورد تصمیمات خاص یا اداره شرکت ندارند، یا اطلاعات لازم را برای انجام کار خود ندارند اگر شما یا همتیمیتان وارد جلسات هم شوید ازآنچه موردبحث است غافلگیر میشوید شما بهاندازه کافی، کارآمد نخواهید بود. اجازه ندهید این اتفاق بیفتد. از راه ارتباط دقیق و هدفمند، عملکرد تیم را هماهنگ کنید.
۲٫ برای بهتر شدن عملکرد تیم ، صادقانه و صمیمانه با کارمندانتان رفتار کنید
البته که تنها با طرح ارتباطات و شفافیت سازی نمیتوانید امیدوار باشید که آن بهبود یابد یا تداوم پیدا کند. شما باید وظیفه خود را بهعنوان رهبر یک شرکت انجام دهید. بدان معنا که با افراد خود در پیامرسانی و گفتگوها صادق و صمیمی باشید.
همانطور که همه ما میدانیم، ارتباطات به اعتماد وابسته است. کارمندان شما تنها وقتی در مورد نیازها و چالشهای خود ۱۰۰٪ با شما صادق خواهند بود که با آنها ۱۰۰٪ صادق باشید. آنها تنها، وقتی به شرکت شما و تمامیت فلسفه ارتباطیتان اهمیت میدهند که واقعاً به آنها اهمیت دهید.
این بدان معناست که باید اخبار و بهروزرسانیها را در همه بخشها به اشتراک بگذارید. بهروزرسانیهای مجموعه اجرایی را با مهندسان خود به اشتراک بگذارید. وقتی مکالمهای مهیج با یک سرمایهگذار یا مشاور دارید، افراد خود را مطلع سازید، اگر این کار مناسب است آن را انجام دهید. ارتباط، واقعاً خیابانی دوطرفه است.
اما این مورد نیز صحیح است که بعضیاوقات ۱۰۰٪ شفاف بودن با کارمندان سخت است؛ بهعنوانمثال، اگر درگیر یک مسئله حقوقی هستید، ممکن است ازنظر قانونی نتوانید این کار را انجام دهید.
اما اگر با کارکنان خود صمیمی باشید بیشک به سود شما خواهد بود. در این صورت آنها هم میدانند صداقت ارزش اصلی شرکت است.
۳٫ تمامی جلسات شرکت را بهخوبی پیش ببرید
نحوه انتقال اطلاعات و انجام مکالمه بسیار مهم است؛ اما نمیتوانید بگویید که فقط ارتباط مهم است، شما برای بهینه شدن عملکرد تیم باید به طرز مؤثری آن ارتباط را ایجاد کنید. محتملترین روش انجام این کار در جلسات است؛ بنابراین برگزار کردن جلسات به شیوه درست، اهمیت دارد.
چیزهایی مانند اینکه همه افراد در اتاق راحت باشند، آیا ارائه شما دلنشین است، طول جلسات چقدر است میدانیم که افراد معمولاً فقط ۹۰ دقیقه توانایی تمرکز دارندـ همه اینها مهم است.
در حقیقت، توجه شما بهعنوان رهبر به جزئیات، در تعیین میزان تأثیرگذاری شما در تسهیل ارتباطات داخلی راه درازی را در پیش دارد.
در شرکت ما، حتی تنظیمات کوچک مانند درخواست از ارائهکنندگان برای رعایت الگو و قالبهای مشخص در اسلایدهای ارائههای خود، مسیری طولانی طی کرده است. میتوانید بگویید ارتباط از همهچیز مهمتر است، اما اگر آن را بهدرستی برقرار نکنید، اهمیتی ندارد.
۴٫ در راستای بالا رفتن کیفیت عملکرد تیم جلسات پرسش و پاسخ با کارکنان برگزار کنید
گذشته از جلسات عادی، شما همچنین باید زمان خاصی را به جلسات پرسش و پاسخ اختصاص دهید. اینها ممکن است مانند جلسات فردبهفرد (اگر شما یک تیم کوچکتر هستید) یا ملاقات انجمن محور باشد که شما بهعنوان یک رهبر، برنامهای غیر از زمینهسازی و پاسخ دادن به سؤالات تیم ندارید. اگر قبلاً این کار را نکردهاید، آن را امتحان کنید.
شما از اینکه کارمندانتان چقدر میخواهند صدایشان را به گوش شما برسانند، میخواهند به چند نگرانی یا سؤال بپردازند، متعجب خواهید شد.
۵٫ بازبینیهای ۳۶۰ درجه را انجام دهید
سرانجام، برای ترغیب و تداوم فرهنگ شفافیت عملکرد تیم، باید در مقابل انتظارات و ارزیابی کارمندانتان تسلیم شوید. این به معنی انجام بازبینیهای ۳۶۰ درجه است. اکثر مردم از دریافت بازخورد سازنده لذت نمیبرند. این مورد در بخشهای اجرایی ازجمله مدیران و مهندسان نیز صدق میکند.
ما زمانی که احساس میکنیم موردحمله قرار میگیریم، حالت دفاعی میگیریم و همهچیز را درون خود میریزیم؛ اما طراحی جلسات بازخورد بهعنوان مکالمات دوطرفه کمک میکند تا فردی که در آنطرف میز نشسته است، درک کند که هدف از ارائه بازخورد، کمک بهکل شرکت در بهبود یافتن و مؤثرتر واقعشدن است.
این همچنین به افراد شما ثابت میکند که شما واقعاً برای شفافیت ارزش قائل هستید و اینکه ارزش آن برابر بافرهنگ شما است.
ویدیو تبلیغاتی چقدر برایتان آشناست؟ شما بهعنوان تهیهکنندۀ ویدیو، اغلب با سؤالات زیادی روبهرو هستید؛ زمان فیلم چقدر باید باشد؟ کجا باید ویدیوهایم را به اشتراک بگذارم؟ هزینۀ تولید یک ویدیو چقدر است؟ آیا آنچه دوربین ضبط میکند با واقعیت متفاوت است؟
من باید چه نوع ویدیویی را بسازم؟
به نظر میرسد پاسخ دادن به این سؤال بسیار مهمتر از سایر سؤالات است و میتوانیم آن را بهعنوان مبنای گفتوگوها در نظر بگیریم و ادامه دهیم. همۀ ویدیوها یکسان نیستند و هر ویدیو میتواند در خدمت اهداف مختلفی برای مصرفکننده باشد.
ویدیارد (Vidyard شرکتی نرمافزاری در زمینه تحلیل عملکرد ویدیوها است) اخیراً گزارش «ویدیو در محک کسبوکار ۲۰۱۹» را منتشر کرده است. در این گزارش آنچه همیشه میگفتیم تأییدشده است. مهمترین عامل و بزرگترین فرصت برای موفقیت، تولید ویدیوهای مناسب برای مخاطبان است. اگر اشتباه کنید، تلاشهای بازاریابی ویدیویی شما نقش بر آب خواهد شد. این گزارش چه میگوید؟
خریداران به دنبال ویدیو تبلیغاتی بیشتر در زمان تحقیقات خرید هستند
با توجه به چشمانداز بازاریابی اینترنتی تعجبآور است که مدیران و گروههای فروش نقش ویدیو تبلیغاتی را در تلاشهای خود برای معاملات بیشتر و جذب بیشتر مشتری نادیده میگیرند.
گزارش ویدیارد با استناد به تحقیقات Wyzowl نشان میدهد درجایی که هم فیلم و هم متن در یک صفحه وجود دارند، ۷۲ درصد از افراد ترجیح میدهند از ویدیو برای آشنایی با محصول یا خدمات استفاده کنند. همچنین ۷۹ درصد میگویند که یک ویدیوی دارای برند، آنها را متقاعد کرده است که یک نرمافزار یا اپلیکیشن را بخرند.
باید گفت، تمایل نداشتن مدیران برای سرمایهگذاری درزمینۀ ساخت ویدیو برای شرکتهایشان عاقلانه نیست؛ چراکه ۵۹ درصد از افراد زمانی که قدرت انتخاب بین ویدیو و متن را داشته باشند، ویدیو را انتخاب میکنند. گاهی به گفتوگو نیاز است و متقاعد کردن همه افراد زمان میبرد، اما نمیتوان همۀ این آمار قانعکننده را نادیده گرفت که ارزش ویدیو را در بازار امروز، فارغ از صنعت مدنظر شما، ثابت میکند.
خریداران به دنبال ویدیوهای آموزشی هستند
خریداران به دنبال این نیستند که فقط بدانند چرا یک محصول یا خدمات نیازهای آنها را برآورده میکند، بلکه میخواهند بدانند که آن محصول یا خدمات چگونه این کار را انجام میدهد. شاید به همین دلیل است که شرکتها، از قبیل تولیدکنندگان، به شکل فزایندهای روی ویدیوهای دمو، توضیحدهنده و محصول سرمایهگذاری میکنند.
در این گزارش نشان دادهشده است که از هر پنج مصرفکننده، چهار نفر معتقدند که ویدیوهای دمو در تصمیمگیری برای خرید کمک میکنند. بهعبارتدیگر، رهبری و چشماندازهای شما نیازمند دیدهشدن محصولات و شرکت شما در عمل است.
از ویدیو تبلیغاتی محصول استفاده کنید تا نمایی کلی ازآنچه ارائه میدهید و مزایای عالی و مفید آن را نشان دهید که میتواند به هدایت مشتریان به سمت فروش منجر شود. ویدیوهای دمو و توضیحدهنده همۀ مواردی را نمایش میدهند که دربارۀ چگونگی عملکرد محصولات و خدمات شما وجود دارد و نیز نحوۀ کمک به حل مسائلی را که پیش روی شما قرار میگیرد را بیان میکنند (این موضوع بیشتر برای اهداف پایین قیف صدق میکند.)
چندین نوع دیگر از ویدیو تبلیغاتی وجود دارد که میتواند ارزش فوقالعادهای را به تلاشهای بازاریابی شما اضافه کند و اهداف خاصی را هدفگیری کند. اگر بهتازگی کارتان را شروع کردهاید، روی دمو، ویدیوی توضیحدهنده یا ویدیوی محصول تمرکز کنید تا بهراحتی نشان دهید چه کسی هستید، چهکاری انجام میدهید و چگونه کارتان پیش میرود.
به اشتراکگذاری ویدیو تبلیغاتی در رسانههای اجتماعی یک ضرورت است
«ما در تلاش هستیم کالاهای تولیدی را سفارشی تبلیغات کنیم، نه اینکه ویدیوهای بیمایه را به اشتراک بگذاریم.» این جمله آشنا به نظر میرسد؟ مدیرانی که با وضعیت فعلی رسانههای اجتماعی آشنا نیستند و فقط آن را وسیله سرگرمی و ارتباط با خانواده و دوستان میدانند، احتمالاً صرف هزینه برای رسانههای اجتماعی در بودجه بازاریابیشان کمی آزاردهنده خواهد بود. در مقابل، بعضی از کسبوکارها، ترکیبی از رسانه های اجتماعی را نظیر لینکدین، فیسبوک، توییتر و حتی اینستاگرام به کار میبرند.
ویدیو تبلیغاتی از وبسایت یا وبلاگ شما تا پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مختلف به شکل یک تابع متقابل کار میکنند. همچنین شما میتوانید برای رسانههای اجتماعی از ویدیوهای طولانی، نسخههای تیزر بسازید و به ویدیوی کامل لینک دهید تا ترافیک به وبسایت شما هدایت شود.
با استفاده از فیسبوک لایو، دموها بهطور خاص در رسانههای اجتماعی مؤثر هستند. بهعنوان نمونه، نرمافزار Adobe Creative Cloud میزبان دموی بهروزرسانیهای محصولات است و به کاربران از سراسر جهان اجازه میدهد تا بهصورت یکسان به موضوعات تخصصی دسترسی داشته باشند. این موضوع باعث ایجاد جامعهای پیرامون محصولاتش میشود.
استراتژی استفاده از ویدیو تبلیغاتی در رسانههای اجتماعی باید بهعنوان بخشی اساسی از استراتژی بازاریابی درون گرا باشد. اگر افراد دیگر در گروه شما باید در این مورد قانع شوند، این آمار از گزارش ویدیارد را با آنها به اشتراک بگذارید: «۹۳ درصد از بازاریابان اظهار کردند که مشتریان جدید را از طریق ویدیو در رسانههای اجتماعی به دست آوردهاند.»
کاربرد ویدیوی شخصیشده کمتر است، اما مؤثر است
همۀ انواع ویدیو تبلیغاتی برای استفاده در رسانههای اجتماعی مناسب نیستند؛ مثل ویدیوهای نفربهنفر. بااینوجود، قابلیتهای زیادی برای ایجاد این نوع ویدیوها برای چشمانداز فروش هدفمند و ایجاد ارتباط و افزایش نرخ تبدیل وجود دارد. بر اساس گزارش ویدیارد، این نوع از ویدیوها کمترین استفاده را داشتهاند و فقط ۲۴ درصد از شرکتها در طول گفتوگوهای مربوط به فروش از ویدیو استفاده کردهاند. این فرصت مهمی است که میتوانید با استفاده از آن در صنعتی که مشغول هستید، پیشتاز باشید.
نحوۀ کار ویدیوهای نفربهنفر در فرایند فروش با استفاده از ابزاری مانند Go Video یا Wistia Soapbox بسیار آسان است. کار با این ابزار بهقدری راحت است که میتوانید از دوربین کامپیوتر خود برای ضبط ویدیو استفاده کنید و مستقیماً با مشتری احتمالی بانام مستعار صحبت کنید و خودتان و شرکتتان را معرفی کنید. سپس میتوانید ویدیو را برای مشاهده به مدیرتان ایمیل کنید.
نکتۀ مهم دیگر دربارۀ ویدیوهای نفربهنفر این است که به سرمایۀ اولیۀ نسبتاً کمی نیاز دارد، حتی گزینههای رایگان نیز وجود دارد. این در حالی است که برگشت سرمایه میتواند باورنکردنی باشد. این روش برای آزمونوخطا بسیار عالی است. همچنین تولید این ویدیوها بینهایت آسان است، حتی برای کسانی که هیچوقت دکمۀ ویدیوی کامپیوتر خود را روشن نکردهاند.
همانطور که میتوانید تصور کنید، این نوع از ویدیو تبلیغاتی قابلیت بسیار خوبی برای تعامل و لذت بردن سرنخها یا لیدهای پایین قیف بازاریابی دارند. راههای بسیاری وجود دارد که ویدیوهای نفربهنفر به شما در مقاومت و مبارزه علیه سازمانهای رقیب کمک کنند.
گزارش ویدیارد شامل موارد دیگری نیز هست که جالب و الزامآور است، مخصوصاً برای بازاریابان صنایع پیچیده مانند تولید.
- شرکتهایی با ۳۱ تا ۲۰۰ کارمند بیش از ۵۰۰ ویدیو بهطور همزمان با شرکتهای سرمایهگذاری تولید کردهاند؛ بنابراین، اگر فکر میکنید نمیتوانید با منابع گسسته ویدیو بسازید، دوباره بیندیشید؛
- ۴۸ درصد از شرکتها باارزش ۲۵ میلیون دلار یا کمتر، ویدیوهایشان را بهصورت داخلی تولید میکنند. اگر شما هم مثل آنها هستید، از این نکات استفاده کنید؛
- ۸۷ درصد از ویدیوهای تجاری هنوز روی کامپیوتر رومیزی مشاهده میشود، ولو اینکه ۷۵ درصد از کل ترافیک اینترنت مربوط به موبایل باشد؛
- ۵۲ درصد از بینندگان بدون درنظرگرفتن مدتزمان ویدیو، آن را تماشا میکنند. اگر ویدیو زیر ۶۰ ثانیه باشد، این تعداد به ۶۸ درصد میرسد؛
- تولیدکنندگان، رتبۀ دوم کمترین تعداد ویدیوها را دارند (۱۵۰ ویدیو برای هر شرکت)؛ بنابراین، برای شرکتهای این صنعت فضای بسیاری وجود دارد تا بتوانند در این رقابت پیشتاز باشند؛
- یکسوم از میانگین مدتزمان ویدیو کاهشیافته است (از کمی بیش از ۶ دقیقه در سال ۲۰۱۷ به حدود ۴ دقیقه در سال ۲۰۱۸)؛
- ۴۹ درصد از ویدیوها زیر ۶۰ ثانیه هستند؛
- مطلوبترین زمان برای نمایش ویدیوهای کسبوکار اواسط هفته است. پنجشنبه بیشترین بازدید را به خود اختصاص داده است. بیشتر افراد ویدیوها را صبحها مشاهده میکنند؛
- ۵۲ درصد از شرکتهای کوچک و متوسط برای تولید ویدیو از ترکیبی از منابع داخلی و خارجی استفاده میکنند.
گرچه این مقاله بر روی چند نوع ویدیو و تاکتیک خاص و البته موفق تمرکز دارد، اما این تنها قطرهای از دریا است. پیش از شروع پروژۀ ویدیوی بعدی خود مطمئن شوید که بهصورت استراتژیک به این مسئله فکر کردهاید که به چه نتیجهای میخواهید برسید و ویدیو تبلیغاتی چه نقشی در استراتژی بازاریابی درونگرای شما دارد؟
عملکرد بازاریابی و ارزیابی آن از مهمترین موضوعاتی است که باید مورد توجه بازاریابان باشد. شاید گمان میکنید تنها کسی هستید که در بازاریابی شرکت خود و محصولات آن با چالش خاصی روبهرو است. شاید شما در بین ۶۱ درصد بازاریابانی باشید که میگویند ایجاد ترافیک و مشتری بالقوه، چالش اصلی آنهاست. نظرسنجیها، چالش متفاوتی را نشان میدهند.
در تحقیقی برای کشف بزرگترین نقاط مشکل در زمینه اهداف و عملکرد بازاریابی نظرسنجی آنلاینی از بازاریابان محصولات تولیدی تهیه گردید.
اهداف برتر فروش و بازاریابی
سوال: ۳ اولویت اصلی یا اهداف بازاریابی شرکت شما طی ۱۲ تا ۱۸ ماه آینده چیست؟
- ۷۶٪ گفتهاند: جذب مشتریان بالقوه باکیفیت بالا
- ۷۳٪ گفتهاند: رشد درآمد شرکت از طریق ارائه خدمات بهتر به مشتریان فعلی
- ۶۱٪ گفتهاند: معرفی محصولات جدید و موفق به بازار
دو هدف برتر اکثر تولیدکنندگان کاملاً با روشهای بازاریابی درون گرا مطابقت دارند. جذب مشتریان باکیفیت بالا و تأکید بر اهمیت صلاحیتسنجی مشتریان به همراه تلاشهای بازاریابی هدفمند که به نقاط درد و مشکلات آنها اشاره دارد، همچنان موردتوجه است. همچنین رشد درآمدهای موجود به اهمیت پرورش مشتری، بهبود تجربه مشتری و ایجاد اعتمادبهنفس مشتری برای بازگرداندن آنها جهت کسب اطلاعات بیشتر اشاره دارد و این به عملکرد بازاریابی بستگی دارد.
بزرگترین چالشهای بازاریابی
سوال: ۳ چالش عمده بازاریابی شرکت شما کدام است؟ عملکرد بازاریابی شما چگونه است؟
- ۷۹٪ گفتهاند: دستیابی به ROI (نرخ بازگشت سرمایه) قوی برای فعالیتهای بازاریابی؛
- ۴۶٪ گفتهاند: ایجاد ترافیک وبسایت و مشتری بالقوه یا لید؛
- ۳۷٪ گفتهاند: استخدام استعدادهای برتر.
بیش از همه، اکثر پاسخدهندگان، ابراز داشتند که نشان دادن ارزش تلاشهای بازاریابی آنها یک درد عمده است. بهطورمعمول، بازاریابان تلاش کردهاند تا اطلاعاتی را ارائه دهند که ثابت کند تلاش آنها موفقیتآمیز بوده است. آیا مشتری جدید به خاطر یک تبلیغ تجاری، برگه فروش، بنرهای تبلیغاتی آنلاین یا تبلیغات دهان به دهان، شرکت شما را شناخته و درباره آن شنیده است؟ با روششناسیهای سنتی (برونگرا) راهی برای دانستن آن وجود ندارد.
اما با بازاریابی درون گرا، اطلاعات مفصلی در مورد رفتارهای مشتریان در دسترس است. با این شیوه از بازاریابی بررسی دقیقی از چگونگی نحوه کار مشتریان با وبسایت شما، مدتزمانی را که صرف یک صفحه کردهاند، کدام وبلاگها را خواندهاند، اینفوگرافیهایی را که بارگیری کردهاند، تعداد ایمیلی که خواندهاند، آیا بر روی لینکی کلیک کردهاند و غیره به دست میآید. ارائه اطلاعات و تحلیلهای مربوط به رفتارهای مشتری بهسادگی، بهترین روش برای اثبات ROI (نرخ بازگشت سرمایه) برای فعالیتها و عملکرد بازاریابی شما است.
سختترین موانع فروش در عملکرد بازاریابی
سوال: چه چیزی در بحث فروش در مقایسه با ۲ تا ۳ سال پیش سختتر شده است؟
- ۶۲٪ گفتهاند: مشارکت چندین تصمیمگیرنده در فرایند خرید یک شرکت (در فروش های سازمانی یا B2B)؛
- ۵۰٪گفتهاند: دریافت پاسخ مناسب از سوی مشتریان بالقوه؛
- ۴۲٪ گفتهاند: شناسایی و جذب سرنخهای فروش خوب.
دستیابی به تصمیمگیرندگان در یک شرکت، چالش جدیدی برای متخصصان فروش نیست. تقریباً در هر سازمانی دروازهبانهایی وجود دارند. جستوجوی راهحل برای یک مشکل اغلب از گوگل آغاز میشود و شخصی که در نوار جستوجو تایپ میکند، اغلب کسی است که تصمیمگیرندگان برای تحقیق و شناسایی راهحلهای احتمالی، این وظیفه را به او محول کردهاند. آن شخص ممکن است قدرت تصمیمگیری زیادی نداشته باشد، اما بهاحتمالزیاد حافظ منافع سازمان است که این خود میتواند بسیار مؤثر واقع شود.
جلب اعتماد این تأثیرگذاران که به تحقیق، سنجش و درنهایت توصیه به تصمیمگیرندگان درون یک شرکت میپردازند، ضروری است. کارهایی از قبیل جستوجو و به اشتراک گذاشتن مطالب و مهمتر از همه، پاسخ به بزرگترین سؤالات آنها را، برای اینفلوئنسرها آسان کنید. محتوای پیشرفته مانند کتابهای الکترونیکی، کنفرانس اینترنتی، اینفوگرافیها، فیلمها و موارد دیگر میتواند شما و محصولتان را معرفی کرده تا اطمینان حاصل کنند که بهترین گزینهها برایشان ارائه میشود.
موفقیت آنها و شرکتهایشان را محور اصلی تلاشهای بازاریابی خود قرار دهید. هنگام ساخت استراتژی درونگرای خود، حتماً خریداران خود را بهروشنی شناسایی کنید و اینفلوئنسرها را در نقشه خود قرار دهید و به این ترتیب عملکرد بازاریابی خود را رفته رفته بهبود ببخشید.
۱۰ گام برتر برای بهبود نتایج توسعه کسبوکار
۱٫ با خودتان صادق باشید
بعضیاوقات میتوانیم نسبت به نتایج مورد انتظار بیش از حد خوشبین باشیم. قبل از اجرای یک استراتژی بازاریابی درونگرا، مهم است که هزینه واقعی دستیابی به مشتریان را بفهمید، از فرآیند جذب و مدیریت مشتری آگاه شوید و نقاط ضعف و قوت را ترسیم و پیگیری کنید. بهعبارتدیگر، موفقیت را تعریف کنید.
۲٫ ایرادات رشد خود را شناسایی کنید
آیا میدانید چه تعداد مشتری جدید برای دستیابی به اهداف فروش خود نیاز دارید؟ در عملکرد بازاریابی تقسیمبندی اهداف درآمدی به بخشهای مختلف و سپس سنجش و مدیریت هر قسمت از آن، به شما در کنترل تکبهتک بخشها و کلیت مجموعه کمک میکند.
۳٫ توافق در مورد مشتری ایدهآل
اگرچه شما مطمئناً نمیخواهید خریداران بالقوه را که در قالب خاصی قرار نمیگیرند، نادیده بگیرید، اما باید تلاشهای خود را بر روی مشتریان ایدهآل خود متمرکز کنید. تصور کنید که میتوانستید یک دلار برای بازاریابی هزینه کنید و فقط میتوانستید آن را صرف یک مشتری بالقوه کنید، این مبلغ را برای چه نوع مشتری هزینه میکردید؟ این مشتری ایدهآل شماست و عملکرد بازاریابی شما به واکنش او بستگی دارد.
۴٫ نقشه سفر مشتریان ایدهآل خود را ترسیم نمایید
با چنین چشمانداز دیجیتالی که امروزه وجود دارد، مشتریان بالقوه، ۷۰٪ از تحقیقات خرید خود را، قبل از صحبت با فروشنده انجام میدهند. لازم است هر مرحله از خرید مشتری را بررسی کنید؛ از اولین باری که در گوگل جستوجو میکند تا هنگام خواندن یک وبلاگ، هنگام دانلود یک منبع تا زمانی که روی دکمه نسخه آزمایشی (دمو) یا مشاوره کلیک میکنند. برای آگاهی، جلبتوجه و تصمیمگیری مشتریان، محتوای مرتبط و جذاب ایجاد کنید و فیلترهایی که از آنان عبور میکنند را بشناسید.
۵٫ وبسایت خود را به برترین فروشنده خود تبدیل کنید
یک وبسایت باید بتواند بزرگترین ابزار فروش شما و منبعی زنده و بیدار باشد که بهراحتی با تغییر رفتارهای خریداران ایدهآل شما، تنظیم میشود. اطمینان حاصل کنید که وبسایت شما با ابزارهای اتوماتیک بازاریابی مانند HubSpot بهروزرسانی میشود و درجایی که تغییر داده نیاز است، این امکان را برایتان فراهم میکند. این رویکرد پیشرفت مداوم با عنوان طراحی رشدمحور شناخته میشود.
۶٫ پیشنویس توافقنامه سطح خدمات (SML=Service Level Agreement) را تدوین کنید
۷٫ موفقیتهای سریع را اولویت قرار دهید
با شناسایی میوههای رسیده و هدف قرار دادن آن فرصتها، در برنامه بازاریابی درونگرای خود اطمینان ایجاد کنید. این مسئله ممکن است بیشتر به قضاوتها متکی شود تا بر دادهها و آنالیزها زیرا شاید در کوتاهمدت نتوانید از اطلاعات دریافتی خود استفاده کنید. حتی اگر سفر خریدار را کاملاً مشخص نکردهاید، برخی از مباحث مشهود در صنعت را برای نوشتن در نظر بگیرید.
۸٫ ذهنیت بازاریابی چابک را تمرین نمایید
تولید چابک در بازار امروزی بسیار شناختهشده است. به همین ترتیب، تیمهای بازاریابی چابک بر روی ارائه قیمتی که کسبوکار را تحت تأثیر قرار میدهد، متمرکزشدهاند و یک ارزش پایهای (حداقل محصول مناسب یا MVP=Minimum Viable Product) را برای مشتریان (تیم فروش شما) ارائه میدهند. بازاریابی چابک به طرز فکر بهبود مداوم متکی است و به تشویق آزمایشهای کوچک که نتایج سریع را ارائه میدهند، میپردازد.
۹٫ پیشرفت را بسنجید و کسب درآمد کنید
زیبایی بازاریابی درونگرا حجم زیاد دادههایی است که در دستان شماستو شما با استفاده از این دادهها میتوانید تعیین کنید که کدام یک از تلاشهای بازاریابی ارزش بیشتری را ایجاد کرده است. شما میتوانید بر اساس ارزش طول عمر مشتری، یک گام به عقب برگشته و ارزش سرنخ یا لیدهای واجد شرایط را محاسبه کنید و از این طریق نرخ بازگشت سرمایه فعالیتهای بازاریابی خود را برآورد کنید
۱۰٫ پاسخگویی و نتایج را تقویت کنید
برای تغییر نگرش باید تغییر رفتار دهید و درواقع به مبحث مدیریت تغییر نظر جدی داشته باشید. تنظیم کادر منضبط برای بررسی نتایج، ارزش گروه شما را نشان میدهد و همچنین بستری عالی برای تمرین دو اصل مهم رهبری فراهم میکند:
- نشان دادن پاسخگویی در مورد پروتکلها و نتایج موردنظر شما؛
- جشن پیشرفت و برنده شدن برای نشان دادن اهمیت این موضوع به تیم.
نهایی کردن فروش مرحله بسیار مهمی در کسبوکار شماست. اگر از اکثر مردم بپرسید که چه فعالیتی، بیشتر آنها را به فروش نزدیک میسازد، حدس میزنم که بسیاری از آنها بهصورت یکسان پاسخ خواهند داد: نهایی کردن فروش یا امضای قرارداد و جای تعجب نخواهد بود.
این موضوع قابلمشاهدهترین بخش روند فروش است. همه ما در یکزمان یا زمانی دیگر فروشی را قطعی کردهایم؛ خواه یک جاروبرقی جدید بخریم یا اینکه یک لارجت تازه بگیریم، اما برای دفعات بعد، هیچچیز جذابی درباره تماسهای اکتشافی یا مشترییابی وجود ندارد، اما فیلمهایی مانند: اتاق بخار، گرگ والاستریت و گلن گری گلن راس (متأسفانه)، از فروشندگان سمج و پرخاشگر بهعنوان بارانسازان (کارگزاران) تجلیل کردهاند.
بااینحال، نهایی کردن فروش واقعی شامل شکوه بسیار کمتر، شرایط محیطی، استراتژی کسب و کار و صبوری بیشتر است. عادات زیر همان چیزی است که قطعی کنندگان فروش موفق و واقعی برای ایجاد مشاغل جدید به آن متکی هستند.
نهایی کردن فروش چیست؟
- آنها میدانند که نهایی کردن فروش درست در ابتدای فروش آغاز میشود.
- آنها میدانند که نهایی کردن فروش دوطرفه است.
- آنها ضرورت واقعی ایجاد میکنند.
- آنها در هر مرحله قبل از حرکت به مرحله بعدی خرید میکنند.
- آنها معیارهای تصمیمگیری مشتری بالقوهشان را زود تعریف میکنند.
- آنها فرآیند خرید مشتری بالقوهشان را تعریف میکنند.
- آنها قبل از شروع مذاکره، همه ذینفعان را وارد میکنند.
- آنها میدانند چه زمانی برای تجارت درخواست دهند.
- آنها حد سودآوریشان را میدانند.
- آنها چندین بار در طی فرآیند فروش ، فروش را قطعی میکنند.
۱٫ آنها میدانند که نهایی کردن فروش ، درست در آغاز فروش شروع میشود
قطعی کنندگان فروش، خوب میدانند که روند بازاریابی و فروش فقط شامل قطعی کردن نمیشود. شما از اولین مکالمه با آنها در حال قطعی کردن مشتری بالقوهتان هستید. قطعی کنندگان فروش بزرگ، با درک اهداف، برنامهها و چالشهای خریداران خود، قادر بهقرار دادن محصولاتشان به شیوهای که از روز اول قانع-کنندهترین از دید خریداران باشد، خواهند بود.
۲٫ می دانند نهایی کردن فروش دو طرفه است
قطعی کنندگان فروش بزرگ از اولین تماسشان قصد دارند، اطلاعاتی را که به آنها خواهد گفت، آیا مشتری بالقوه مربوطه ارزش کار با آن را دارد یا نه کشف میکنند. آنها اطلاعات را هدر نمیدهند و در آرزوی اینکه مشتری بالقوه گازشان بگیرد نیستند. در عوض، آنها با مشتری بالقوه خودشان کار میکنند تا مطمئن شوند که فروش، پایاپای خواهد بود، وقتی زمانش رسید که در مورد قیمتگذاری و اجرای آن صحبت کنند. آنها پیشاپیش تمام زمینههای لازم برای ایجاد توصیه قانعکننده ازآنچه برای خریدارانشان بهتر خواهد بود را دارند.
۳٫ اضطراری اصیل و طبیعی ایجاد میکنند
فروشندگانی که با اطمینان برنده میشوند، هرگز به قول تخفیف برای پایان دادن به معامله تکیه نمیکنند. آنها میدانند که قیمت هرگز نباید دلیل اصلی خرید در حال حاضر، برخلاف هفته یا ماه یا سال آینده باشد. در عوض، آنها یک مسئله فشاری یا قانونی یا فرصتی مرتبط با محصولاتشان را مییابند.
آنها از قبل به مشتری بالقوهشان، با درک اینکه نفع او در خرید هرچه سریعتر است، کمک کردهاند. آنها میتوانند با او جهت مشخص کردن شرایط دقیق، کار کنند.
۴٫ آنها در هر مرحله، قبل از حرکت به مرحله بعدی، خرید میکنند
آنها برای نهایی کردن فروش بزرگ، هرگز با ساختن فرضیات وقت خود را تلف نمیکنند. در هر مرحله از روند فروش، آنها بررسی میکنند تا قبل از انتقال به بحثی دیگر، از تطابق با مشتری احتمالیشان اطمینان حاصل کنند. بهاینترتیب، نهایی کردن فروشنهایی- درخواست برای تجارت- احتمالاً نتیجه مثبتی خواهد داشت و به قدم طبیعی بعدی در این فرآیند تبدیل میشود.
۵٫ معیارهای تصمیمگیری، مشتریان بالقوه را خیلی زود مشخص میکنند
غافلگیریها بهندرت چیز خوبی درفروش هستند؛ زیرا آنها غالباً نتیجه اعتبار آزمایی ناکافی میباشند. برای نهایی کردن فروش ، درک مشتری عامل بسیار پراهمیتی است؛ بنابراین آنها میتوانند در طی مراحل فروش در این مناطق، ارزش ایجاد کنند. آنها هرگز به آنچه معتقدند پایان روند فروش است نمیرسند و ناگهان میآموزند که خریدار سه نگرانی اساسی دارد که هرگز به آنها پرداخته نشده است.
۶٫ فرآیند خرید مشتری بالقوه را خیلی زود مشخص میکنند
آیا یکروند بررسی قانونی وجود دارد که یک یا دو هفته به مراحل فروش اضافه کند؟ آیا مشتری احتمالی شما به ارزیابی تعداد معینی از فروشندگان (همانطور که اغلب آژانسهای دولتی هستند) نیاز دارد؟ آیا دیگر الزامات روندهای خرید که نیازمند ورودی از شما باشد، وجود دارند؟
قطعی گرانفروش این مراحل را بهمحض مناسب شدن، تعریف میکنند؛ بنابراین آنها میتوانند بهدرستی برای یکروند خرید آماده شوند و معامله را بهصورت کارآمد ادامه دهند.
۷ . تمامی ذینفعان را قبل از شروع مذاکره گرد میآورند
هیچچیز بدتر از این نیست که فکر کنید معامله در اختیار شماست و برای مذاکره نشسته باشید، سپس با یک ذینفع ناشناس سابق که اعتراضات اساسی برای رفع کردن دارد، روبرو شوید. برای جلوگیری از این اتفاق، در پایان هر مکالمه فروش، بپرسید:
چه فرد دیگری در این تصمیم که باید در تماس بعدی ما باشد، درگیر است؟ اگرچه معقول نیست که کل گروه اجرایی را در اولین جلسه بیاورید. آنها مطمئناً باید در طی پیشرفت معامله وارد شوند؛ بنابراین شما ناگهان با پنج دیدگاه متفاوت که متوجه نشدهاید باید در ساعت یازدهم جایگزین شوند، روبرو نخواهید شد.
۸٫ آنها میدانند چه زمانی برای تجارت اقدام کنند
نهایی کردن فروش، بخشی متمایز از مراحل فروش نیست، اما شما هنوز باید درباره آن فعال و مشتاق باشید. وقتی همه درخواستهای مشتری بالقوهتان برآورده شد، زمان آن است که آن را روی میز بگذارید و از مشتریان بالقوهتان بپرسید: آیا آنها آماده خرید هستند؟
۹ .حد نهایی ترک مذاکره را میدانند
هر مشتری بالقوه میخواهد محصول را با کمترین هزینه ممکن به دست آورد و هر نماینده فروش میخواهد محصول را با کمترین تخفیف ممکن بفروشد، اما بیشتر آنها جایی که حد وسط باشد خوشحال هستند. بااینوجود، در پایان ماه یا فصل، نمایندگان فروش، تحت تأثیر استرس برای پاسخگویی یا سهمیه بیشتر هستند و میتوانند در دام این تفکر که هر معاملهای را میتوانند انجام دهند، بیفتند.
مهم است که به یاد داشته باشید در یک مقطع خاص، درد تحقق یک معامله از سود حاصله آن بیشتر خواهد بود. آیا مشتری بالقوهتان تقاضای تخفیف زیاد و غیرمنطقی یا شرایط اجرای غیرواقعی یا چیز دیگری که برای شرکت شما منفی مطلق باشد را دارد؟ شما میدانید چه زمانی باید صحبت کنید و چه زمانی باید فرار کنید؟
۱۰٫ آنها چندین زمان در طی فرآیند فروش، فروش را قطعی میکنند
قطعیگران فروش میدانند که شما فقط یکبار قطعی نمیشوید. هر مکالمهای که شما با مشتری بالقوهتان دارید باید شامل درخواست شما برای برخی قطعی کردنهای کوچک باشد؛ خواه آن تقاضای تماس تلفنی مجدد، یک جلسه یا یکقدم باشد. شما باید قطعی کردن را در هرلحظه از ارتباط با مشتری بالقوهتان در طی مراحل فروش، داشته باشید.
قطعی کردن فروش یکی از مهمترین مراحل کسبوکار است. از هر نمایندۀ فروشی بپرسید سختترین بخش کارش چیست مطمئناً خواهد گفت: «بستن معامله». بههرحال، واردکردن مشتریان جدید و ارتقای فروش حسابهای فعلی، کاری است که نمایندۀ فروش انجام میدهد. اگر نمایندگان فروش موفق نشوند قرارداد ببندند، به رقم مدنظرشان نخواهند رسید.
اگر میخواهید در کار فروش موفق شوید، تعدادی خطا هست که لازم است از آنها اجتناب کنید.
۱٫ قطعی کردن فروش تنها برای یکبار
به سه دلیل، باید همواره به قطعی کردن فروش فکر کنید : اول، بهتدریج موافقت بیشتری را از مشتریان به دست میآورید و افزایش فروش خواهید داشت؛ دوم، مشتریان وقت تلف کن را حذف میکنید؛ و سوم، اطلاعات، جلسهها و معارفههای مهم را به دست میآورید.
به شگردهای فروش بیشتر فکر کنید. مثلاً در اولین بازاریابی، شاید شمارۀ همراه خریدار را بخواهید. اینکه بتوانید مستقیم به آنها زنگ یا پیامک بزنید تماس با آنها را خیلی آسانتر خواهد کرد و در قطعی کردن فروش به شما کمک خواهد کرد (نه اینکه از منشیشان استفاده کنید یا به شمارۀ کارشان زنگ بزنید).
در پایان جلسۀ سوم، میتوانید بخواهید به تدارکات وصلتان کنند تا بتوانید دربارۀ ملزومات خریدشان چیزی بفهمید. در این صورت، نهتنها از بقیۀ رقیبان جلوتر خواهید بود، بلکه آمادهتر و باتجربهتر نیز به نظر میرسید.
۲٫ عدم پرسش برای فهم خواستۀ مشتری
بیان واضح پرسشهایتان شاید به نظر منطقی باشد، ولی متداول نیست. دو دلیل هست که نمایندگان خواستۀ مشتریان را واضح نمیپرسند: ممکن است نگران باشند مشتریان پاسخ به سؤال را رد کنند؛ بنابراین بیانشان را نرمتر میکنند تا احتمال شنیدن «نه» را به حداقل برسانند. ازطرفدیگر، ممکن است ندانند چه میخواهند! گاهی نمایندگان فروش نمیدانند چه می خواهند. اگر ندانید چه میخواهید، چگونه میتوانید آن را از مشتریان به دست آورید؟
به هر تعاملی که وارد میشوید هدف واضحی در ذهن داشته باشید و موقع خواستنش حاشیه نروید. مثلاً اینکه بپرسید: «زنگ زدم تا بدانم دربارۀ پیشنهادم سؤالی دارید؟» روشن نمیکند از مشتریان چه میخواهید؛ ولی این پرسش: «آیا امروز پیشنهاد را امضا میکنید و میفرستید؟» روشن میکند که چه میخواهید.
۳٫ سخنرانی کردن برای مشتری بهجای پرسیدن از مشتری
قطعی کردن فروشها همیشه باید سؤالی مطرح شود نه بهصورت عبارت. چرا؟ چون سؤالها پاسخ مستقیم میطلبد و عبارتهای خبری، به دنبال پاسخ گرفتن از مشتری نیستند. اگر نمایندۀ فروش به مشتری بگوید: «حرف ندارد اگر دوشنبه بعدازظهر جلسه بگذاریم!»، مشتری میتواند به شیوههای گوناگونی پاسخ دهد؛ اما اگر نماینده بپرسد: «میتوانید دوشنبه بعدازظهر به جلسه بیایید؟» مشتری فقط دو پاسخ ممکن دارد: «بله میتوانم» یا «نه نمیتوانم».
جملههایی که با «میخواهم» یا «شاید بتوانیم» شروع میشوند، برای قطعی کردن فروش نیستند. پرسشهایی که با «آیا شما»، «آیا میتوانید» یا «آیا قرار است شما» شروع میشوند، مناسباند.
۴٫ عدم ایجاد حس اضطرار و نیاز شدید
تصمیم به خرید، ناشی از دو عامل است: نیاز و زمانبندی. اگر عامل «نیاز» بزرگ و قوی باشد، ولی دیگر اولویتها مهمتر باشند، معاملهتان جوش نمیخورد. اگر نیاز بزرگ باشد، ولی مشتری نفهمد چرا نیاز دارد همین الآن به آن بپردازد، معاملهتان جوش نمیخورد.
مشخصکردن نیاز مشتری به خدماتی که ارائه میکنید، برای قطعی کردن معامله کافی نیست. باید زمانبندی درست را هم ایجاد کنید؛ چراکه آن حس اضطرار ایجاد میکند. توضیح دادن به مشتریتان نهفقط دربارۀ اینکه چرا باید اقدام کند، بلکه چرا باید حالا اقدام کند، تنها راه قطعی کردن معامله است.
۵٫ اضافه کردن گزارش و تفسیر
سکوت شاید آزاردهنده باشد، ولی موقع قطعی کردن معامله «طلایی» است. متأسفانه، نمایندگان فروش پس از اینکه به آنها گفته میشود دربارۀ پاسخهای مشتریانشان نظر دهند، بیشتر وقتها عجله میکنند که فوری نظر خود را بگویند.
به نظر میرسد اینگونه باشد:
نماینده: «آیا میتوانید امروز بعدازظهر به جلسه بیایید؟»
مشتری: «نه کاردارم.»
نماینده: «اشکالی ندارد. فردا چطور؟»
البته اگر نماینده بعد از جواب مشتری سکوت کند، مشتری اغلب سؤال بعدی نماینده را پیشازاین که صحبتش شروع شود، جواب میدهد.
مثال بالا بعد از بازبینی و تغییر رویکرد، به این صورت درمیآید:
نماینده: «آیا میتوانید امروز بعدازظهر به جلسه بیایید؟»
مشتری: «نه کاردارم.»
(سکوت)
مشتری: «…ولی میتوانم سهشنبۀ بعد بیایم.»
صرفاً برای پر کردن سکوت، با روش خودتان مکالمه را پیش نبرید.
۶٫ شناختنداشتن دربارۀ معیارهای تصمیمگیری مشتری
درخواست معامله علامتی است که با آن به مشتریان نشان میدهید فرایند فروش به پایان رسیده است. البته باید بدانید چه زمانی وقت مطرح کردن این درخواست است. درخواست زودهنگام باعث میشود مشتری احساس شتابزدگی کند و درخواست دیرهنگام باعث میشود معامله ازآنچه باید طولانیتر شود.
در شروع هر فرایند فروش، مطمئن شوید از معیارهای خاص خریدار برای محققشدن خرید، آگاهی کافی دارید. آیا لازم است فروشنده فرایند بازبینی را انجام دهد یا روال خاصی را بگذراند؟ آیا لازم است مجموعۀ ویژگیها یا پروندۀ کاری مشخصی ایجاد شود؟ این معیارها را دریابید و روشمند به کار ببندید تا نتیجه مدنظرتان به دست آید.
۷٫ عدم فهم فرایند خرید مشتری بالقوه
فهم فرایند خرید مشابه است، ولی اندکی با نمونۀ بالا متفاوت است. برخی شرکتها فرایند بررسی حقوقی یا تأمین رسمی میخواهند تا معاملهای را انجام دهند. از دیگران خواسته میشود تعداد معینی فروشنده را ارزیابی کنند. دیگران نیز الزامات مشخصی را برای شرایط پرداخت یا نوع پرداخت دارند.
پیش از شروع مذاکرات رسمی، این فرایند را بلد باشید تا برای قطعی کردن فروش ، مجبور نباشید قبل از اینکه معامله امضا شود وارد فرایند بازبینی چندهفتهای شوید.
۸٫ قطعی کردن فروش در نبود تمامی افراد
مذاکره با افراد اشتباه هدر دادن وقت است. آنها نمیتوانند به شما بگویند چه تصمیمی گرفته میشود. همۀ ذینفعان را جمع کنید و از آنها بخواهید به پیشرفتتان سرعت دهند، پیش از اینکه از قیمت و شرایط فروش صحبت کنید.
۹٫ قطعی کردن فروش با کسانی که نمیتوانند چیزی بدهند
چرا از کسی درخواست کنید که نمیتواند چیزی را که دنبالش هستید بدهد؟ رویکرد خوبی نیست و البته شاهدیم که این روند همیشه اتفاق میافتد. نمونۀ سنتیاش درخواست ارجاع از کسی است که معلوم است نمیتواند آن درخواست را فراهم کند.
مهندسی در سطح تازهوارد میتواند شما را به همکاران و مدیر مستقیمش معرفی کند. ولی آیا مدیرعامل میتواند؟ احتمالاً خیر. از کسانی که با آنها تماس دارید نخواهید به چیزی تعهد دهند یا چیزی را به شما بدهند که فراهم کردنش در توانشان نیست.
۱۰٫ تلاش برای بستن معامله از طریق شخص ثالث
اغلب میبینم این خطا برای تصمیمگیران سطح ارشد اتفاق میافتد. نماینده دوست دارد همۀ ذینفعان مرتبطی را جمع کند که برای موافقت با معامله نیاز دارد. او میخواهد بداند چه کسی باید در فهرست جلسه باشد. اگر نماینده نتواند به مدیرعامل برسد، شاید سؤالش را از منشی مدیرعامل بپرسد: «به نظر شما رئیستان می خواهد چه کسی در جلسه باشد؟» با این سؤال، از منشی میخواهید چیزی را از طرف رئیسش به شما بگوید.
فکر خوبی نیست. این خوب است که بستن معامله را به سمت منشی یا شخص ثالث ببرید، اما مطمئن شوید با آن شخص خریدار بهصورت مستقیم معامله را میبندید. اگر این را در نظر داشته باشید، سؤال بالا به این صورت درمیآید: «توصیه میکنید چه کسی در جلسه باشد؟»
با شخصی که صحبت میکنید، معامله را ببندید نه با یک شخص سوم؛ چراکه باعث سوءتفاهم میشود.
۱۱٫ استفاده از تکنیکهای حیلهگرانه
احتمالاً تا حالا یک فرایند فروش سرراست و صادقانه را تجربه کردهاید؛ خوب پس چرا حالا باید متوقفش کنید؟ بسیاری از فروشندهها به فنها و حقههایی رومیآورند که برای متقاعد کردن مشتریانشان به بستن معامله طراحیشدهاند، پیش از اینکه آنها واقعاً آماده معامله باشند. مشکل آن حقهها این است که کاملاً شفافاند، فشار غیر لازمی بر خریداران میآورند و خوب عمل نمیکنند. در فرایند فروش روراست رفتار کنید، در غیر این صورت در آخرین لحظه خریدار بیزار میشود.
۱۲٫ قطعی کردن فروش را سرعت نبخشید
الوبرند بزرگترین سایت و مرجع خرید و فروش برند با قیمت مناسب ، برند آماده برای خرید قیمت مناسب ، خرید برند اماده انتقال ، برند آماده مواد غذایی ، برند آماده مواد شوینده ، برند آماده مواد ضدعفونی کننده ، تهیه و خریداری هرنوع برند فقط در الو برند ، برای تهیه برند با مشاوران مجموعه در ارتباط باشید
درست همانطور که عرضه کردن محصول در اولین تماس تلفنی معقول نیست، نباید وقتی هنوز بین راه کشف معامله هستید، به سمت بستن نهایی معامله بروید. چرخۀ فروش میتواند سرعت گیرد و باید این اتفاق بیفتد، اما تنها درصورتیکه بدون سرسری گرفتن باشد. ولی بیش از همه، لازم است همۀ گامها را دنبال کنید و در برنامۀ زمانی خریدار کارکنید تا معامله را به امضا برسانید.
سعی برای فروش محصول بعد از خط پایان وقتی فقط چند تا از این گامها را کامل کردهاید، معاملهای را که ممکن است در آن برنده باشید، بدون نتیجه تمام میکند.
۱۳٫ عدم شناختن حد نهایی (نقطۀ ترک)
فروختن هدف نهایی نیست. معامله باید متقابلاً برای هر دو طرف سودمند باشد. این به معنی «قبول نکردن قیمت یا شرایط پرداخت درجایی که به شرکتتان صدمه میزنید» است. در شرایطی که خریدار واقعاً میخواهد به خرید متعهد باشد، پذیرا باشید و به خریدارتان کمک کنید؛ ولی با شرایطی موافقت نکنید که از حد نهایی شرکتتان خیلی دور است.
۱۴٫ پا گذاشتن بر قطعی کردن فروش
بر قطعی کردن معامله پا نگذارید. نماینده وقتی فوری کلمۀ «یا» یا «و» را به آخر سؤالش برای قطعی کردن معامله اضافه میکند، بر قطعی کردن پا میگذارد. بهجای اینکه از مشتری بپرسند «میتوانید فردا به جلسه بیایید؟» و سؤال در تعلیق بماند، نمایندهها بیشتر وقتها باعجله عبارت اضافیای را به زبان میآورند؛ مثل: «یا آیا هفتۀ بعد در دسترس هستید؟»
به یاد داشته باشید کلمههایی مثل «و» و «یا» به گفتوگو گزینه اضافه میکنند؛ درحالیکه قطعی کردن معامله دربارۀ حذف گزینهها و هل دادن مشتری به پاسخ سادۀ «بله» یا «نه» است. با اضافه کردن بند اضافی، امکان این را که پاسخ مبهم یا ناقصی بگیرید زیاد میکنید.
۱۵٫ زیاد حرف زدن
سر میز مذاکره، سکوت بهترین رفیقتان است. فروشندهها معمولاً از خارج از معامله حرف میزنند: مشتریشان کامل موافق و آمادۀ صحبت از شرایط مشخص است، ولی نماینده هیجانزده میشود و ادامه میدهد. این «صحبت کردن زیاد» شک را به ذهن خریدار وارد میکند.
اگر معامله بند پرحرفی هستید، این را به یاد داشته باشید: هیچکس هیچوقت به صحبتهای خارج از معامله گوش نداده است. هر بار معرفی شرط جدیدی، پاسخ به سؤالی، ارائۀ امتیاز، یا از همه مهمتر گفتن قیمتتان را تمام میکنید، باید ساکت شوید. وقتی مشتریتان میگوید: «عالی به نظر میرسد، فکر کنم آماده هستیم جلو برویم» گفتوگو را ببندید و جلسه را تمام کنید.
۱۷٫ سعی برای آسانکردن معامله برای مشتری بالقوه
نمایندهها اغلب به این نظر استناد میکنند که بستن معامله باید برای مشتری آسان باشد، ولی این باور اشتباه است. طبق تعریف، بستن معامله میخواهد فروشنده مشتری را در وضعیت ملایمی از ناراحتی قرار دهد. اگر خریداران کمی فشار حس نکنند، انتخاب نمیکنند. «نبود تصمیم» همیشه بدتر از وضعیت بُرد در معامله یا حتی شکست در معامله است. نگران نباشید که چند درجهای حرارت را بالا ببرید تا به جواب برسید.
ت
عریف رهبری استراتژی
رهبری استراتژی عبارت است از توانایی اتخاذ تصمیمات سازمانی و ارزشآفرینی از طریق الهامبخشی و مدیریت افراد در سازمان. درواقع میتوان گفت که رهبری استراتژی آن است که میان شماری از عوامل مرتبط با استراتژی توازن ایجاد کنیم. بهبیاندیگر در رهبری استراتژی باید تمام تغییرات برونسازمانی از تغییرات اقتصادی گرفته تا رقابت روزافزون را در نظر گرفت. ایران مدیر در این مقاله به معرفی و بررسی این موضوع میپردازد.
ازآنجاکه فرهنگسازمانی نقش مهمی در مدیریت منابع انسانی درون سازمان دارد، یکی از مهمترین ویژگیها در رهبری استراتژی توجه ویژه به فرهنگسازمانی است.
رهبری استراتژی به معنی الهام بخشی و رهبری افراد درون سازمان با استفاده از دستورالعمل شفاف برای آینده است. رهبری استراتژی فرایند تأثیرگذاری بر افراد است بهگونهای که مشتاقانه برای دستیابی به اهداف سازمان تلاش کنند. درنهایت میتوان گفت رهبری استراتژی این است که اهداف سازمان شناساییشده و برای دستیابی به آنها از روشهای مناسب بهره گرفته شود.
حال باید بدانیم رهبری چیست؟ اگر رهبری را فرایند تأثیرگذاری بر افراد برای دستیابی به هدفی مشترک بدانیم، باید چهار مؤلفه اصلی را در این تعریف معرفی کرد که برای رهبری ضروری است:
- فرآیند: رهبری یک صفت یا ویژگی نیست، بلکه رویدادی است که بین رهبر و پیروانش اتفاق میافتد.
- نفوذ : رهبر قدرت تأثیرگذاری بر پیروان خود را دارد بهبیاندیگر بدون قدرت نفوذ بر افراد، رهبری معنا ندارد.
- گروه : رهبری به معنای نفوذ بر یک گروه، سازمان یا جامعه است، بنابراین برای تحقق رهبری حتماً باید گروه یا اجتماعی از افراد وجود داشته باشد.
- اهداف مشترک: رهبری به معنای هدایت انرژی و تلاش افراد در راستای دستیابی به اهداف مشترک در سازمان است.
ویژگیهای رهبران خوب
سه رویکرد اصلی برای شناسایی ویژگیهای رهبر موفق وجود دارد:
۱٫ نظریهی ویژگیهای رهبر: این نظریه ویژگیهای خاصی را برای رهبر بیان میکند. بر طبق این نظریه، چنین افرادی باهوش، با اعتمادبهنفس، دارای دیدگاه سیستمی و جامعنگر و عضو طبقات بالای اقتصادی و اجتماعی هستند.
۲٫ نظریههای رهبری : این نظریه سبکهای خاص رهبری را معرفی میکند که برای همهی سازمانها مناسب است، برای مثال دو سبک متضاد رهبری، رهبری اقتدارگرا و رهبری دموکراتیک هستند. عواملی که بر حالت رهبری سازمانها اثر میگذارد، عبارتاند از:
- شخصیت و مهارتهای رهبر
- اندازهی سازمان
- پراکندگی جغرافیایی
- میزان ثبات محیط سازمان
- سبک مدیریتی فعلی سازمان
- سودآوری فعلی سازمان و تمایل و نیاز آن به تغییر
۳٫ نظریهی اقتضایی : این نظریه نسبت به دو نظریهی دیگر مقبولیت بیشتری دارد. بر اساس این نظریه رهبران باید متناسب با آن دسته از موقعیتها تصمیمگیری کنند که سازمان در مواقع خاص با آن مواجه میگردد. درواقع مطابق با این نظریه، در هر موقعیت باید به طرز متفاوتی و متناسب با آن موقعیت عمل شود.
تحول و تغییر نقش رهبری در طول زمان
باگذشت زمان نقشهای رهبری تغییر میکند. در سالهای آغازین فعالیت مدیران ارشد اجرایی بهسرعت در حال فراگیری مطالب جدید هستند. آنها بسیار ریسکپذیرند و بیشتر به نظرات کارمندان و مشتریانشان گوش فرا میدهند. آنها در سالهای میانی فعالیت، ابتکارات جدیدی از خود نشان میدهند و دانش و مهارتشان را بهبود میبخشند. در سالهای پایانی فعالیت، میزان ریسکپذیری آنها کاهش مییابد و بهسختی با تغییرات برونسازمانی هماهنگ میگردند.
قدرت و نحوه برخورد رهبران باقدرت
با آغاز فرایند تغییر استراتژيک، رهبران ابتدا باید اهداف سازمانی و پیامدهای آن را برای بخشهای مختلف سازمان خود تعیین کنند. به گونه ای که آنها باید سبک رهبری اثر بخش را بیاموزند. پس از تعیین اهداف آن هنگام است که تعارض بین بخشهای مختلف سازمان بروز میکند. در این زمان لازم است که رهبر سازمان به پنج موردتوجه کند:
۱٫ در وهلهی نخست لازم است که مقدار فرهنگ انطباق سازمانی بررسی شود. چنین رویکردی بعداً به اجرای استراتژیهای توافق شده کمک خواهد کرد.
۲٫ گروههای قدرت یا افرادی که نفوذ زیادی بر دیگران دارند، شناسایی گردند. این فرایند برای هرگونه تغییر استراتژیک ضروری است.
۳٫ در فرایند تغییر استراتژیک، مشورت و مشارکت باید جایگزین تعارضات گردد.
۴٫ مشخص کردن نقش رهبری در سازمان و تعیین میزانی که این نقش در کسب موفقیت و غلبه بر مشکلات استراتژیک دارد، کاری ضروری و مهم است.
۵٫ ماهیت و دامنهی فشار خارجی بر سازمان مشخص شود.
این پنج مورد یادشده، شبکهای از روابط بههمپیوسته را تشکیل میدهند که در شکل زیر به آنها اشارهشده است:
حوزهی اصلی موفقیت رهبری استراتژی در سازمانها
جهت رهبری موفق و مؤثر در سازمانها، توجه به پنج حوزهی اصلی زیر ضروری است:
۱٫ بهبود و توسعهی اهداف سازمانی و ایجاد ارتباط بین اهداف و بخشهای مختلف سازمان: رهبران استراتژیک در وهلهی اول باید اهداف سازمانی خود را تعیین کنند سپس بین این اهداف و بخشهای مختلف سازمان ارتباط برقرار کنند. در این راستا میتوانند از راهنمایی و مشارکت مدیران بخشهای مختلف سازمان نیز استفاده کنند.
۲٫ مدیریت منابع انسانی و تصمیمات سازمان: رهبران استراتژیک علاوه بر تعریف و توسعهی اهداف، باید برای دستیابی به اهداف تعیینشده، برای مدیران و کارکنان سازمان انگیزهی کافی پدید آورده و مشوقهای لازم را ایجاد کنند. بهعبارتدیگر، یکی از وظایف مهم رهبری سازمان، انتخاب و حفظ کارکنان کلیدی در سازمان است.
۳٫ تعیین استانداردهای اخلاقی و مسئولیتهای اجتماعی سازمان: اگرچه همهی کارمندان سازمان در قبال رعایت استانداردهای اخلاقی و اجرای مسئولیتهای اجتماعی سازمان مسئول هستند، اما وظیفهی تعیین این استانداردها و نظارت بر حسن اجرای آنها، بر عهدهی رهبر سازمان است، برای مثال ارزشهای سازمانی را در نظر بگیرید که سطوح بالای سازمانی آن را تعیین و تصویب میکنند و همهی کارمندان سازمان مسئولیت حفظ این ارزشها را بر عهدهدارند.
۴٫ ذینفعان درون و برونسازمانی: یکی از وظایف ابتدایی رهبری استراتژی، ایجاد و حفظ رابطهی مناسب با ذینفعان درون و برونسازمانی است. بهعبارتدیگر اگرچه رهبران سازمان قدرت تصمیمگیری در حوزههای مختلف را دارند، اما باید انتظارات ذینفعان سازمان را نیز در حوزههای مختلف برآورده کنند و به آنها پاسخگو باشند. نظرات مختلفی در زمینه نحوه صرف منابع سازمانی وجود دارد که رهبران سازمان باید در مورد آنها تصمیمگیری کنند.
ذینفعان سازمانی نیز با توجه به همین نحوهی مدیریت منابع سازمان، دربارهی رهبران استراتژیک قضاوت میکنند. البته رهبران سازمانی میتوانند از نظرات مشاوران مختلف نیز در مورد مدیریت منابع متفاوت استفاده کنند.
۵٫ حفظ مزیت رقابتی در طول زمان: یکی از وظایف مهم رهبری، افزایش و بهبود مزیت رقابتی در سازمان است. این کار از طریق فعالیتهایی مثل حفظ و بهبود کیفیت محصولات و خدمات سازمان، افزایش اعتبار و شهرت سازمان، تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاریهای جدید و… انجام میشود.
در شکل زیر این پنج عنصر کلیدی موفقیت رهبری استراتژی در سازمانها نشان دادهشده است:
رسالت و چشمانداز سازمانی: قلب تپندهی رهبری استراتژی
در رهبری استراتژی به نقش رهبر در یکپارچهسازی و بسیج افراد در راستای دستیابی به اهداف و مقاصد مشترک تأکید بسیاری میشود. تعیین چشمانداز از الزامات استراتژی و یکی از مسئولیتهای رهبری است. چشمانداز و رسالت سازمان، علاوه بر بیان هویت بصری سازمان، سازوکارهایی جهت دستیابی به اهداف سازمان ارائه میدهند.
مأموریت و رهبری استراتژی
وقتی افراد در تدوین اهداف سازمان مشارکت داشته و از چرایی فعالیتهای آن آگاهی داشته باشند، تعهد آنها به انجام امور بیشتر میگردد. باید گفت رهبری فکری و بیان هدف به آنها، موجب رشد و توانمندسازی افراد خواهد شد. درنتیجه بیان هدف اصلی سازمان یکی از ابعاد رهبری (نهفقط مدیریت) است و یکی از وظایف اصلی رهبر تعیین مأموریت و رسالت سازمان است.
تدوین بیانیهی مأموریت
- برای تدوین بیانیهی مأموریت سازمان باید به سؤالهای زیر پاسخ دهیم:
- از کجا آمدهایم؟ در پاسخ به این سؤال باید مواردی چون مؤسسان سازمان، وقایع سرنوشتساز و رهبران برجستهی سازمان را در نظر بگیریم.
- چه مواردی برای سازمان ما در اولویت قرار دارد؟ یا بهبیاندیگر ارزشهای سازمان ما کدماند؟
- چه گروهها و سازمانهایی ما را حمایت میکنند؟ در پاسخ به این سؤال مواردی چون حمایت دولت، گروههای مذهبی یا هیئتامنا در نظر گرفته میشود.
- چرا این سازمان ایجادشده است؟ یا هدف سازمان چیست؟
چه فعالیتها و کارهایی در سازمان ما انجام میگیرد؟ دامنه و نوع برنامهها و خدمات مؤسسه بررسی شود. - نحوهی انجام فعالیتها چگونه است؟ اشاره به روشهای خاص ارزشآفرینی و کیفیت خدمات سازمان دارد.
- به چه کسانی خدمترسانی میکنیم؟ در پاسخ به این سؤال باید اندازه و دامنهی فعالیتها را بر اساس برنامهها، مشتریان و مناطق جغرافیایی در نظر بگیریم.
چشمانداز و رهبری استراتژی
تدوین چشمانداز برای آیندهی سازمانها بخش مهمی از مفهوم استراتژی است و ارتباط زیادی با مفهوم رهبری دارد. تدوین چشمانداز مناسب، شرط مهمی در فرایند رهبری استراتژی بهحساب میآید. بهعبارتدیگر یکی از مهمترین تواناییهای رهبر آن است که با به تصویر کشیدن آینده باهدف ایجاد انگیزه و تعهد در کارکنان بتواند آیندهی روشنی را برای آنها تجسم کند تا آنها برای محقق ساختن آن تلاش کنند.
در شرایط مناسب و با استفاده از مهارتها، قوهی تخیل و ابتکار، عزم و اراده و منابع، این تصاویر ذهنی به واقعیت تبدیل خواهد شد. میتوان گفت بخش مهمی از موفقیت رهبری استراتژی ناشی از این توانایی فوقالعاده انسانی در به تصویر کشیدن آینده است.
تصمیمات استراتژیک باید حالت ابتکاری داشته و بر اساس قوهی تخیل و تفکر پایهریزی شده باشند. لازم است برای بررسی احتمالات مختلف در آینده، داستانها، مفاهیم، تصاویر، استعاره و واقعیتها را مدنظر داشت.
تدوین چشمانداز استراتژیک
چشمانداز داستانی است که آیندهی سازمان را به تصویر میکشد و ریشه در هویت و دلیل وجودی سازمان دارد. بهبیاندیگر، چشمانداز آرمانها و اهداف سازمان و تصویری از آیندهی آن را برای ما ترسیم میکند. رهبرانی تأثیرگذار هستند که برنامهها و خطمشیهای مناسبی جهت تحقق چشمانداز سازمان تدوین میکنند. مأموریت سازمان معمولاً در چندین پاراگراف گفته میشود ولی چشمانداز در چند خط بیان میگردد، اگرچه توضیح و شرح آن ممکن است چندین صفحه باشد.
ویژگیهای چشمانداز اثربخش
- قابلتصور: تصویری از آینده ارائه دهد.
- مطلوب: منافع بلندمدت کارکنان، مشتریان، صاحبان سهام و دیگر افرادی را که نقشی در فعالیت دارند، نمایش دهد.
- تحققپذیری : اهداف واقعی و قابل حصول را شامل شود.
- مشخص و روشن بودن : به حد کافی روشن باشد تا رهنمودهای لازم را برای تصمیمگیری ارائه دهد.
- قابلانعطاف : بهقدر کفایت کلی باشد و به ابتکار عمل افراد منجر شود تا جایی که بتوانند در شرایط متغیر، واکنشهای مختلف داشته باشند.
- قابلانتقال : انتقال مفاهیم آن به افراد ساده باشد، بهطوریکه بتوان آن را در پنج دقیقه کاملاً توضیح داد.
اجرا: از رهبری استراتژی تا مدیریت استراتژیک
اگر بخواهیم رهبری و مدیریت استراتژیک را بهطور همزمان در سازمان اجرا کنیم، قدم اول آن است که منابع، رویهها، ساختار، فرهنگ و رفتار سازمانی را جهت پیادهسازی و اجرای استراتژی بررسی و تجزیهوتحلیل کنیم. رمز اثربخشی استراتژیک در این است که گرایش به استراتژی در همهی فعالیتهای سازمان مشاهده شود.
ارتباطات
اکثر نظریههای رهبری در مورد اهمیت برقراری ارتباطات مؤثر، باهدف ایجاد مشارکت و انگیزش افراد، باهم اشتراک دارند. رهبری استراتژی از طریق برقراری ارتباطات مؤثر در فکر و فعالیت افراد و گروهها تأثیر میگذارد.
هدف از برقراری ارتباطات در رهبری استراتژی
ارتباطات سازمانی ویژگیهای زیر را دارد:
- اصل تقابل: بسیاری از ارزشها و استراتژیهای تدوینشده برای سازمان، از خود سازمان الهام گرفتهشده است و با شکل جدید و در قالب اهداف و چشمانداز سازمانی بازگو میگردد.
- مشارکت: ارتباطات اثربخش فرصت کافی را برای مشارکت افراد در توسعهی استراتژیهای سازمانی فراهم میآورد.
- فوریت: ارتباطات اثربخش توجه کارکنان را جلب میکند و اهمیت استراتژی را برای آنها روشن میسازد. ارتباطات اثربخش موجب تلاش و تعهد کارکنان، در راستای دستیابی به اهداف، موفقیت و مواجهه با موانع پیش رو میگردد.
برقراری ارتباط با دیگران چندین هدف دارد یکی از اهداف آن، ایجاد احساس ضرورت و فوریت برای پاسخگویی به فشارهای خارجی سازمان است. - یادگیری: طی هر فرایند اثربخش برای اجرای استراتژی، همهی افراد در مورد سازمان و چگونگی عملکرد آن همچنین چالشهایی که سازمان طی فرایند با آنها روبرو میگردد، اطلاعات لازم را کسب میکنند.
- روایت: در استراتژی از داستانها و روایتها جهت تجسم بخشیدن به ماهیت سازمان، حلوفصل تضادها و اختلافات و ایجاد ارتباط بین گذشته و آینده استفاده میکنند.
- اعتبارسنجی: نظرسنجی از متخصصان داخلی و خارجی سازمان، موجب شفافسازی و بازنگری در طرح میگردد.
- انگیزش: در بحث رهبری همیشه صحبت از ایجاد انگیزه و اعمالنفوذ بر دیگران است. این مهم از طریق برقراری ارتباطات مؤثر با دیگران به دست میآید.
- تکرار: ارتباط دورهای و مداوم در مورد محتوای استراتژی ضرورتی اجتنابناپذیر است.
اشکال مختلف ارتباطات
قبل از شروع برنامهریزی استراتژیک و طی آن ممکن است اشکال مختلفی از ارتباطات وجود داشته باشد. سازمانها باید از وسایلی جهت ایجاد ارتباطات استفاده کنند که بافرهنگ سازمانی تناسب کافی داشته باشد و در مورد برنامهریزی استراتژیک آگاهی لازم را ارائه دهد. سازمانها جهت برقراری ارتباطات مؤثر میتوانند از وبسایتها، خبرنامهها، جلسات عمومی بزرگ و کوچک، سخنرانیهای رسمی و مکالمات غیررسمی و… استفاده کنند.
رهبری استراتژی و تعارض ساختاری
تضاد ساختاری لزوماً به معنای تنش بین افراد در سازمان نیست، بلکه گاهی منظور تضاد در ارزشهایی است که سازمان به آنها متعهد شده است. تضاد در ارزشها و پارادایمهای اساسی تنها با مهارتهای سیاسی و اداری رهبر مرتفع نمیشود، بلکه رهبر سازمان برای حل این مسائل باید تفکر استراتژیک نیز داشته باشد.
ماهیت تفکر استراتژیک
از دیدگاه مینتزبرگ ، تفکر استراتژیک فرایند سنتز ذهنی است که از طریق خلاقیت و شهود، نمای یکپارچهای از کسبوکار را در ذهن به وجود میآورد.
در نگاه گارات ، تفکر استراتژیک فرایندی است که بهواسطه آن مدیران از بالا به بحرانها و فرایندهای مدیریتی روزانه نگاه میکنند و درنتیجه دیدگاه متفاوتی نسبت به سازمان و محیط متغیر آن کسب میکنند.
در تعریف هووارد از تفکر استراتژیک، بحث آیندهنگری مطرح میشود. او تنها کسانی را که آیندهنگر باشند، قادر به تفکر استراتژیک میداند.
مؤلفههای تفکر استراتژیک از دیدگاه اولسونو سایمرسون
اولسون و سایمرسون تفکر استراتژیک را به سه بخش تقسیم میکنند:
۱٫ روانشناسی شناختی
۲٫ تفکر سیستمی
۳٫ نظریهی بازی
روانشناسی شناختی
اصطلاح روانشناسی شناختی اولین بار در سال ۱۹۶۷ بهکاررفته است. روانشناسی شناختی شاخهای از علم روانشناسی است که فرایندهای ذهنی مربوط به ادراک، تصمیمگیری، توانایی حل مسئله، انگیزش و خلاقیت افراد را بررسی میکند. روانشناسی شناختی در درک و تفسیر ما از محیط پیرامون اثرگذار است.
بر اساس مطالعات جروم برونر در سال ۱۹۶۰ افراد برای درک موقعیتها، رویدادها و شرایط به دنبال پاسخگویی به سؤالات مشخصی هستند. دو نوع سؤال در این پژوهش شناسایی گردید که ریشه در مفاهیم مشخصی دارند:
تجربهگرایی اپیزودیک : سؤالاتی است که به قوانین، رویهها و اصول موجود محدود نمیشود بلکه منظور آن دسته از پرسشهاست که برای درک جهان پیرامون و پیشرفت در ابعاد مختلف پرسیده میشود.
ساختگرایی تجمعی : اشاره به سؤالاتی دارد که برای شفافسازی درک پارادایمها، الگوها و ساختارها پرسیده میشود.
برای درک بهتر این دو نوع سؤال، میتوان مثالی را در مورد سقوط یک هواپیمای تجاری حملونقل در نظر گرفت. در این مثال، سؤالات ساختگرایی تجمعی بهصورت زیر مطرح میشود:
- چه موقع سانحه رخداده است؟
- این سانحه چقدر از فرودگاه مبدأ فاصله داشته است؟
- این سانحه چقدر از فرودگاه مقصد فاصله داشته است؟
- آیا خلبان قبل از سقوط، پیام اضطراری اعلام کرده است؟
- آیا شاهد عینی در حین سقوط وجود داشته است؟
- آیا کسی مجروح یا کشتهشده است؟
- آیا هواپیما به کوه یا هواپیمای دیگری برخورد کرده است؟
- آیا بازماندهای وجود دارد؟
و سؤالات احساسگرایی تجربی شامل سؤالاتی از این قبیل میشود:
- این هواپیما چه موادی را حمل میکرده است؟
- کدام تولیدکننده این هواپیما را ساخته است؟
- سوابق تولیدکننده این هواپیما در سیستمهای امنیت پرواز چیست؟
شاخهی دیگری از روانشناسی شناختی نقش هوش را در تصمیمگیری و حل مسئله بررسی میکند. گرچه هوش عنصر مهمی در رهبری و تفکر استراتژیک به شمار میرود اما بهتنهایی نمیتواند نقش مؤثری در تفکر و رهبری استراتژی داشته باشد، بلکه باید به چندین ویژگی شناختی دیگر نیز توجه گردد که در ادامه به آنها اشاره میشود:
- توانایی استفاده از نقاط قوت و کاهش نقاط ضعف
- توانایی درک و فهم پیچیدگیها
- توانایی شناسایی اصول و مفاهیم مرتبط به هم
- اعتمادبهنفس و باور به تواناییهای خود
- قدرت تطبیق با ابهام و عدم قطعیت
- ریسکپذیری
- بیان عقاید و باورها
- گرایش به تصمیمگیری و نتیجهگیری
فعالیتهای شناختی که با خلاقیت مرتبط هستند، تفکر استراتژیک را امکانپذیر میسازند. این فعالیتها شامل موارد زیر میگردد:
- آمادهسازی : آگاهی از فعالیتهای موجود، چالشها و دستیابی به فرصتهای جدید
- نهفتگی: اختصاص زمان به فرایند خلاقیت جهت ترکیب ایدهها و افکار و تحقق آگاهی و درک از پدیدهها
- بینش: ترکیب مفاهیم، اصول، چارچوبها و مدلها برای ایجاد ارتباطات، ترکیبات، انجمنها یا ساختارهای جدید
- ممیزی: ارزیابی و تفسیر ایدههای جدید باهدف تعیین اینکه آیا ایدههای موردنظر قابلیت این را دارند که تولیدشده و به یک محصول کامل تبدیل شوند؟
تفکر سیستمی
تفکر سیستمی که عنصری حیاتی و ضروری در تفکر استراتژیک محسوب میشود، رویکردی است که رفتار سیستمها، تعامل آنها با محیط خود و تأثیرگذاری سیستم و محیط بر یکدیگر را بررسی میکند. تفکر سیستمی به فرد این امکان را میدهد که عوامل بیشتری را در ارزیابی گزینهها و اولویتبندی اقدامات در نظر بگیرد.
بهعبارتدیگر تفکر سیستمی رویکردی کلنگر دارد و همهی عوامل داخلی و خارجی را در تصمیمگیری لحاظ میکند.
تفکر سیستمی به چند دسته تقسیم میگردد که در زیر به آنها اشارهشده است:
۱٫ تفکر پویا : این نوع تفکر به شناسایی الگوها و گرایشها طی زمان میپردازد، بهجای اینکه ویژگیها، شرایط و رویدادها را بهصورت جداگانه در نظر بگیرد.
۲٫ تفکر حلقهی بسته : در این مهارت از تفکر خطی اجتناب شده، حلقهی علیت مطرح میگردد. بهعبارتدیگر در این نوع تفکر، نحوهی ایجاد معلول توسط علل مختلف و نحوهی تأثیرگذاری این علل بر یکدیگر بررسی میشود. درواقع در تفکر سیستمی به نقش افراد در تأثیرگذاری بر سیستم تأکید میگردد.
۳٫ تفکر کلی : در این نوع تفکر مفاهیم چندوجهی و گستردهای برای افراد، فرایندها، سیستمها، مکانیزمها و رویدادها در نظر گرفته میشود. یکی از مثالهایی که در مدرسههای کسبوکار در مورد تفکر کلی مطرح میشود، این است که شرکتهای راهآهن خود را بخشی از صنعت حملونقل بدانید، نه صرفاً یک شرکت حملونقل.
۴٫ تفکر عملیاتی : در این نوع تفکر به نحوهی کارکرد کنونی سیستمها، فرایندها یا مکانیزمها پرداخته میشود، نه اینکه قرار بوده است چطور عمل کنند. بهعبارتدیگر در این نحوهی تفکر سعی میکنیم از این فرض بپرهیزیم که سیستم دقیقاً مطابق با فرایند برنامهریزی ما عمل خواهد کرد.
۵٫ تفکر پیوسته : بر اساس این نوع تفکر درمییابیم که عمدتاً نیروهای متضاد به هم مرتبط هستند و اشتراکات و وابستگیهای مشخصی دارند. این نوع تفکر به ما کمک میکند که بهجای تمرکز بر اختلافات و مرزها، بر زمینههای مشترک متمرکز شویم.
تئوری بازی
تئوری بازی به مطالعهی فرایند تصمیمگیری میپردازد و عکسالعمل رقبا را نیز در تصمیمگیری لحاظ میکند. بهعبارتدیگر در این نظریه فرد میتواند نتایج تصمیمات و اقدامات خود را پیشبینی کند و گامهای لازم را برای کاهش نیروهای مخالف بردارد. درواقع تئوری بازی موقعیتها و شرایط مختلف را با توجه ویژه به پیامدهای اهداف، نشانهها و واکنشها بررسی میکند. استفاده از تئوری بازی موجب تقویت تفکر استراتژیک در فرد میشود.
مؤلفههای تفکر استراتژیک
بون (۲۰۰۱ و ۲۰۰۵) در چارچوب نظری ارائهشده، عناصر تفکر استراتژیک را در دو سطح فردی و سازمانی ارائه میکند.
سطح فردی
در سطح فردی، تفکر استراتژیک شامل سه مؤلفه تفکر سیستمی، خلاقیت و چشمانداز میگردد.
سطح سازمانی
از دیدگاه لیدکا ، مؤلفههای تفکر استراتژیک در سطح سازمانی شامل موارد زیر است:
- ترویج گفتگوهای مستمر استراتژیک در میان تیمهای مدیریت عالی و ارشد: باید شرایطی را برای مدیران سازمان فراهم آورد تا بتوانند حول موضوعات استراتژیک سازمان، بحث و تبادلنظر کنند.
- توجه به ایدههای مبتکرانه و خلاقیت فردی کارکنان: باید شرایطی بهگونهای فراهم شود تا کارکنان سازمان بتوانند بهراحتی ایدههای خلاقانه و مبتکرانه خود را مطرح کرده و بهکارگیرند.
مؤلفههای تفکر استراتژیک از دیدگاه لیدکا
لیدکا تفکر استراتژیک را به پنج دستهی زیر تقسیم میکند:
۱٫ نگرش سیستمی : یکی از ویژگیهای مهم جهت تحقق رهبری و تفکر استراتژیک در سازمان، داشتن تفکر و دید سیستمی است. در این دیدگاه، رهبر باید سازمان و محیط پیرامون آن را بهصورت یک مجموعه در نظر بگیرد و تأثیرات سازمان و محیط آن را بر یکدیگر لحاظ کند.
۲٫ فرصتطلبی هوشمندانه : کارکنان سازمان نهتنها باید استراتژی فعلی سازمان را پیش ببرند، بلکه باید با آگاهی و استفاده از فرصتها، امکان ظهور استراتژیهای جدید را نیز فراهم آورند.
۳٫ عزم استراتژیک (قصد و نیت متمرکز): همهی کارمندان باید برای دستیابی به اهداف سازمان تلاش کنند و عزم و ارادهی راسخی جهت دستیابی به آرمانهای تعیینشده داشته باشند.
۴٫ فرضیهسازی (پیشروی بر اساس رویکرد علمی): فعالیت اصلی که لازم است مدیر در روند تفکر استراتژیک انجام دهد، تولید و آزمودن فرضیههاست. درواقع ابتدا باید پیامدهای ممکن هر تصمیم بررسی و آنگاه با آگاهی کامل تصمیم مقتضی اخذ شود.
۵٫ تفکر در طول زمان : گذشته ارزش پیشگویانهای برای آینده دارد. گذشته است که به ما انحرافات، تغییرات و دگرگونیها را نشان میدهد، بنابراین میتوان با استفاده از گذشته، تصمیمات مناسبی برای آینده اتخاذ کرد. بهعبارتدیگر، مدیران سازمان باید بر اساس گذشتهی آن برای آینده تصمیمگیری کنند و در تصمیمگیریها هم گذشته، هم حال و هم آینده را لحاظ کنند.
انواع سبکهای رهبری استراتژی
اکنون به بررسی انواع سبکهای رهبری استراتژی میپردازیم که رهبر سازمان با توجه به موقعیت، میتواند یکی از آنها را به کار بگیرد و با توجه به آن مجموعهی خاصی از مهارتها، ملاحظات و رفتارها را به کار ببرد. این چهار سبک رهبری عبارتاند از: ۱ سبک رهبری آرمانگرایانه، سبک رهبری دستوری، سبک رهبری رشددهنده، سبک رهبری مشارکتی.
در ماتریس رهبری زیر این چهار سبک رهبری استراتژی نشان دادهشده است:
رهبری آرمانگرایانه
اشخاصی با این سبک رهبری بهراحتی تشخیص داده میشوند. آنها افرادی دارای کاریزماتیک هستند که توجه همگان را به خود جلب میکنند و در اذهان عموم ماندگارند. برای مثالی ازایندست رهبران میتوانیم به استیو جابز مدیرعامل و رئیس هیأتمدیرهی اسبق شرکت اپل یا بیل گیتس مدیرعامل و رئیس هیئتمدیرهی شرکت مایکروسافت اشارهکنیم. در خارج از دنیای کسبوکار نیز افرادی چون ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا ازجمله این رهبران به شمار میآیند.
ویژگیهای رهبران آرمانگرا
رهبران آرمانگرا در موقعیتها و شرایط مختلف ظهور میکنند. این افراد بدون توجه به نقش، عنوان شغلی، سطح تجربه، وضعیت اجتماعی، تحصیلات و پیشینه در همهجا حضور دارند. بهعبارتدیگر رهبران آرمانگرا به افرادی که محصولات جدیدی را اختراع کرده یا صنعت خاصی را رونق دادهاند، محدود نمیشوند، بلکه آنها ممکن است در اطراف شما هم باشند.
ویژگی مهم این رهبران بصیرت و الهامبخشی آنهاست. رهبران آرمانگرا آیندهنگر هستند و تغییرات آتی را پیشبینی میکنند. ویژگی بارز اینگونه رهبران جهانبینی خاص آنان است. آنها اغلب جهانبینی را بادید و نگرش نسبت به جهان هستی و اینکه طرز کار جهان آفرینش چگونه است یا باید چگونه باشد، مترادف میدانند.
دو ویژگی منفی که باید دربارهی این افراد برشمرد، یکی آن است که اغلب افرادی کمحوصله هستند و کار کردن با آنها دشوار است.
طرز رفتار و فعالیتهای رهبران آرمانگرا
شاید شما نیز از خود بپرسید که رهبران آرمانگرا چه فعالیتهای خاصی انجام میدهند؟ تفاوت بین رهبران آرمانگرای موفق و ناموفق چیست؟ با استفاده از تجزیهوتحلیلهای انجامگرفته، میتوان پنج ویژگی برای رهبران آرمانگرای موفق برشمرد:
۱٫ این رهبران روندها و فرایندهای موجود را جهت آگاهی از فرصتهای آتی بررسی میکنند و وضع موجود را به چالش میکشند. به بیان ساده، تفاوت رهبر آرمانگرا با فرد خیالپرداز در این است که رهبر آرمانگرا در تدوین چشمانداز ویژگیها و شرایط محیطی را در نظر میگیرد و این امر موجب میگردد که چشمانداز برای او ملموس و قابلدستیابی باشد.
۲٫ این رهبران بینش و بصیرت خاصی دارند و با جهانبینی خود، فرصتهای آتی را جهت حل مشکلات موجود با روشهای جدید رصد میکنند. بهعبارتدیگر، رهبران آرمانگرا افرادی هستند که توانایی ترکیب اطلاعات مرتبط را با روشهای منحصربهفرد خوددارند که این ویژگی را توانایی «ایجاد یا پرورش بینش » مینامند.
۳٫ این رهبران راهحلهایی برای مشکلات موجود ارائه میدهند. آنها استراتژییهایی متناسب با محیط در حال تغییر به دیگران نشان میدهند که با بینش و خرد جمعی متفاوت است. صرفنظر از اینکه راهحلها چگونه شناسایی میشوند، آنها تفکر خلاق را شکل میدهند. همان تفکری که برای رهبر آرمانگرای موفق ضروری است. در زیر به چند روش برای تقویت تفکر خلاق اشارهشده است:
- شرکت در اجتماعات، کنفرانسها و مطالعهی خارج از حوزهی تخصصی خود؛
- اختصاص زمانی در هفته به خود، فارغ از وظایف روتین روزمره؛
- آشنایی با مردم، فرهنگها و ایدههای جدید؛
- معین کردن زمانی در روز برای صحبت با همکارانی با سمتهایی متفاوت با شما؛
- بحث و تبادلنظر در مورد ایدهها و فرضیات کسبوکار؛
- قرار گرفتن در شرایطی که نیاز دارد روشهای معمول و فعلی سازمان را تغییر دهد.
۴٫ رهبران آرمانگرا برای تکامل و سازگاری چشمانداز مجموعهی خود تلاش فراوانی میکنند و این کار را از طریق کسب اطلاعات جدید و شناسایی محیط در حال تغییر انجام میدهند.
۵٫ آنها از ابزارها و روشهای مختلفی برای پیشبرد دستور کار خود استفاده میکنند و از نظرات دیگران در امور مختلف بهره میگیرند. بهعبارتدیگر ویژگی متمایز رهبران آرمانگرا توانایی آنها در ایجاد انگیزش در سهامداران سازمان برای جلب حمایت و مشارکت بیشتر آنهاست.
شاید تقلید از دیگر ویژگیهای ذکرشده در بالا آسان باشد، اما توانایی ایجاد انگیزش و جلب نظر دیگران در پیشبرد امور کاری سخت و دشوار است. درواقع جلب حمایت و مشارکت فعال دیگران در تحقق چشمانداز، موجب تسریع در دستیابی به آن میشود. درصورتیکه فقدان چنین حمایتی بهترین طراحیها، بینشها و برنامههای تطابق با محیط را نامربوط و بیفایده جلوه میدهد.
بهطور خلاصه، رهبران آرمانگرا افرادی پرشور هستند و ایدئولوژی و دیدگاه خاصی نسبت به جهان دارند. آنها دیدگاه خود را با تلاش و عزم و ارادهای قوی دنبال میکنند. جهانبینی آنها با ادراک عمیقشان از محیط و فضاهای کنونی شکل میگیرد. آنها از ادراک خود جهت تشخیص مشکلات فعلی و در حال ظهور استفاده میکنند و راهحلهای جدیدی برای مشکلات ارائه میدهند.
رهبران آرمانگرا چشماندازی منسجم و جامع ایجاد میکنند، تغییرات استراتژیک را بهسرعت پیش میبرند، هنگام مواجهه با تغییرات، اصلاحات لازم را ایجاد میکنند، چشمانداز را متناسب با محیط تطبیق میدهند و از دیگران برای پیشبرد امور سازمان استفاده میکنند.
رهبری دستوری: اجرای استراتژی از طریق فرایند و ساختار
هنگامیکه در مورد استراتژی و رهبری استراتژی در کسبوکار صحبت میشود، اولین سبک رهبری که به ذهن میآید، سبک رهبری دستوری است. درواقع این سبک رهبری، سبکی کلاسیک و سنتی به شمار میرود.
ویژگیهای رهبران با سبک رهبری دستوری
رهبرانی با این سبک، عمدتاً افرادی قاطع و محکم هستند که به سبب شخصیت خود و قدرتی که ناشی از جایگاه و نقش آنها در سازمان است، بر دیگران کنترل و اعمالنفوذ دارند. آنها این قدرت را دارند که در امور مختلف تصمیمگیری کنند و مسئول تعیین استراتژی و تخصیص منابع متناسب با آن هستند.
رهبرانی با سبک رهبری دستوری، برای کسب موفقیت ارزیابیهای سیستماتیک و دقیقی دارند. درواقع این موضوع همان چیزی است که آنها را از دیگر رهبران متمایز میکند. این رهبران همیشه به ساختار سازمانی توجه ویژهای دارند و کسبوکار خود را از طریق مهندسی مالی، سرمایهی انسانی، املاک و مستغلات، مدیریت زنجیرهی تأمین، نوآوری فنی، مالکیت معنوی یا برند در راستای دستیابی به اهداف سازمان پیش میبرند. به بیان ساده، تمرکز اصلی این رهبران بر مواردی است که به نتایج مطلوب منجر میشود.
شاید تصور شود که اینگونه رهبران به منابع انسانی سازمان بیتوجه هستند و آن را کماهمیت تلقی میکنند اما در حقیقت آنها، گروه و استعدادهای انسانی را بخشی حیاتی و مهم از سیستم به شمار میآورند. بهعبارتدیگر، رهبرانی با سبک رهبری دستوری، به همان اندازه که برای سرمایهگذاری در حوزهی فناوریها یا مدیریت زنجیرهی تأمین اهمیت قائلاند، برای شناسایی و پرورش استعدادها و رهبری منابع انسانی نیز ارزش قائل میشوند.
فعالیتهای رهبرانی با سبک رهبری دستوری
این رهبران دقیقاً میدانند چگونه و به چه مواردی توجه کرده، وقت خود را اختصاص دهند. آنها میدانند که کارکنان به کلمات و لحن آنها توجه ویژهای دارند و در بیشتر مواقع کلمات آنها را عیناً به کار میبرند، بنابراین از این نفوذ و قدرت تأثیرگذاری خود جهت ارسال نشانهها در مورد مسائلی بهره میگیرند که برای سازمان مهم است. در زیر به ویژگیهای رهبران دستوردهندهی موفق اشاره میشود:
آنها برای تعیین مسیر استراتژیک سازمان رویکردی ساختارند دارند و برخلاف رهبران آرمانگرا که امور را بر اساس چشمانداز پیش میبرند، به دادهها و تجزیهوتحلیلهای رسمی متکی هستند. این رهبران مسیر سازمان را تعیین میکنند و به فرایندهای جاری از این منظر توجه میکنند که ابتدا شرایط را دقیقاً ارزیابی کرده و روشهای جایگزین همچنین راههای انجام بهینهی کار را در نظر گرفته باشند.
آنها در سازمان حکمرانی میکنند، نقشهای افراد و فرایندها را تعیین کرده و شرایط لازم را جهت اجرای استراتژیها فراهم میآورند.
ریاست به گونههای متفاوتی در سازمان مشاهده میگردد، در بسیاری از سازمانها به شکل جلسات رسمی متوالی متناسب با سال مالی سازمان برگزار میشود، مثلاً ممکن است کادر مدیریتی اصلی سازمان بهصورت ماهانه یا سهماهه، ارزیابی عملکرد را از حیث جنبههای کلیدی کسبوکار انجام داده، سپس جلسات مشخصی را در طول سال جهت پرداختن به مباحث بلندمدت هدفگذاری، تحلیل رقابتی و … برگزار کند
بعدازآن، گروههای دیگری هماهنگ با این کادر تشکیل میشود که جلسات برنامهریزیشدهای را برای زیرگروهها با مباحثی حول محور مشتریان، محصولات یا عملیات کسبوکار برگزار میکند. گاهی نیز گروه مدیریتی دیگری مثل هیئتمدیره بالاتر از کادر اصلی تشکیل شود که مسئولیتهای ویژهی خود را دارد.
رهبرانی با این سبک رهبری برای دیگران انگیزه ایجاد میکنند و برای گروههای سازمان الهامبخش هستند. این رهبران دیگران را تشویق میکنند تا برای دستیابی به اهداف سازمان تلاش کنند. درواقع این رهبران باید در فواصل منظم با کارکنان خود مذاکره کنند و به آنها در جهت دستیابی به اهداف سازمان انگیزه بدهند.
آنها عملکرد سازمان را رصد میکنند، پیشرفت امور را ارزیابی و کنترل میکنند و نسبت به خطرات و ریسکهای احتمالی بینش و آگاهی دارند. بهعبارتدیگر، رهبرانی با سبک رهبری دستوری چارچوبی برای نظارت سازمان تعیین میکنند که آنها را برای رسیدن به اهداف ابزاری خودیاری دهد و امکان نظارت و کنترل عملکرد کارکنان را فراهم آورد. چارچوب ذکرشده با توجه به محیط داخلی و خارجی سازمان ایجاد میگردد.
آنها استانداردهای لازم را جهت جلوگیری از بروز و حل مشکلات وضع میکنند. همانطور که پیش از نیز گفته شد تمرکز اولیه رهبرانی با این سبک رهبری، تدوین و اجرای استراتژی است. آنها رویکردی ساختارمند اتخاذ میکنند، ابزارها و فرایندهای لازم را فراهم میآورند تا محیط سالمی را برای عملکرد گروهها و سازمانها ایجاد کنند و بتوانند سیستم را از حیث دستیابی به اهداف آینده بسنجند و ارزیابی کنند.
مدیریت مشتری و تشخیص اینکه چه چیزی شرکت و کالای تولیدی شما را از رقابت جدا میکند، بهاندازۀکافی سخت است. اینکه بتوانید عامل تمایز شرکتتان را بشناسید و با آن ارتباط برقرار کنید، مانند هر سفر بازاریابی دیگری و حتی سختتر است.
یکی از بزرگترین مشکلات بازاریابی در زمینههای «خدمات استثنایی مشتری»، «تعهد به کیفیت»، «تخصصی که ارزشافزوده میآفریند»، این است که شرکتها بهجای مدیریت مشتری به آن کاری که انجامش از همۀ آسانتر است بسنده میکنند؛ آنها دربارۀ خودشان صحبت میکنند. ایران مدیر در این مقاله شیوههای مدیریت مشتری را بررسی میکند.
باید منطقی به نظر برسد، اما اینگونه نیست
به نظر میرسد، روش «دربارۀ ما بیشتر بدانید!» شما را در مسیری قرار خواهد داد که از یک بازاریابی بینظیر استفاده کنید. برای داشتن یک بازاریابی واقعاً متفاوت و مؤثر، باید با مدیریت مشتری آنچه را که آیندهنگرانه است و مشتریان میخواهند و نیاز دارند را مشخص و بهطور واضح بیان کنید. فرض نکنید که میدانید و مسئله را سادهسازی نکنید (مثلاً تصور نکنید که «آنها به دنبال این محصول هستند») چراکه در این صورت، احتمالاً مسیر موفقیت راگم میکنید و فرصتها را از دست میدهید. برای مدیریت بحران کسب و کار باید مدیریت مشتری را بیاموزید.
دربارۀ چیزی که مهم است صحبت کنید: مشتری
صحبت دربارۀ سابقۀ کسبوکار، اینکه کارخانه و تجهیزات شما چقدر بزرگ است، رسالت شرکت و فرهنگ شرکت شما چیست، همۀ اینها مهم هستند؛ اما برای بخش اول سفر خریدار ضروری نیست. این موارد درست قبل از اینکه او تصمیم نهایی خود را بگیرد، مهم خواهند بود.
موردی که خریداران را بیشتر تحتفشار قرار میدهد و باعث میشود خریداران شروع به تحقیق دربارۀ راهحلها کنند، این است که نشان دهید آنها را درک کرده و راهحل چالشهای آنها را میدانید. با این کار وارد اولین مرحله مدیریت مشتری شدهاید.
برای انجام این کار، باید با خریداران ایدئال خود آشنا شوید. باید برای درک چالشها و نقاط ضعف آنها، چگونگی ساختار سفر آنها و اینکه چه کسی در تصمیمگیریهایشان درگیر میشود، انگیزهها و ترسهایشان و موانع پیش رویشان برای خرید، عمیقاً کاوش کنید. شما باید با مدیریت مشتری به دهها سال دیگر پاسخ دهید تا تصویری کامل از افرادی به دست آورید که سعی دارید با آنها ارتباط برقرار کنید.
بیایید بهعنوان نمونه به شرکتی نگاه کنیم که با نگاهی عمیقتر به مشتریان و آیندهنگری، مدل بازاریابی قدرتمندی ایجاد کرده است.
برای مدیریت مشتری و دانستن علاقههای آنها، عمیقاً کاوش کنید
در یک سخنرانی در کنفرانس تجربۀ بازاریابی درون گرا و دیجیتال، جی آکانزو، بنیانگذار شرکت آنتینکبل مدیا، نظریۀ بهترین شیوهها را به چالش کشید و شرکتکنندگان را ترغیب کرد تا مرزهای این مفهوم را تغییر دهند. سالها تجربۀ همکاری او با گوگل، ESPN و HubSpot به او اجازه داده بود شاهد فعالیت بسیاری از کمپانیها باشد که فناوری و نوآوری را به کار میگرفتند تا مشاغل خود را به اوج برسانند، اما او همچنین نمونههای نهچندان درخشانی را از کسانی دیده بود که نتوانستند با مدیریت مشتری توجه مخاطبان را به خود جلب کنند.
تفاوت چه بود؟ به گفته او، «زمانی که ما بیش از صنایع به مشتری توجه میکنیم، مشتری نیز توجه بیشتری به ما میکند.» او نمونهای از یک شرکت را که مخالف انجمن بود و محصولات و پیامهای خود را متناسب با درخواست تعداد خاصی از مصرفکنندگان ارائه میداد، به اشتراک گذاشت.
اگرچه اکنون یک موافق نیز دارد، قهوه دث ویش که مایک براون آن را تأسیس کرد، هیچوقت موفقیتی را که امروز به آن دستیافته، تجربه نکرده بود. بهترین روش در بین قهوهسازها استفاده از دانههای گران، باکیفیت عالی عربیکا برای طعم مطلوب است.
این نوعی افتخار است که بتوانید بگویید از این دانههای قهوه استفاده میکنید؛ اما این اقدام باعث افزایش فروش مایک نشد؛ بنابراین او وقت خود را برای مشاهدۀ مشتری خود صرف كرد تا بفهمد واقعاً آنها چه چیزی میخواهند. او راه مدیریت مشتری را میدانست و توجه زیادی به رفتارهای مشتریان کرد و درنهایت متوجه نکتۀ مهمی شد: آنها همیشه میپرسیدند: «پرمایهترین فنجان قهوهای که میتوانید تهیه کنید چیست؟»
طولی نکشید که مایک متوجه شد باوجود تلاشهایی که شرکتهای برتر قهوه انجام میدهد، مشتریانش به دنبال قهوهای نبودند که لزوماً بهترین طعم را داشته باشد. آنها به دنبال قهوهای بودند که مقدار تکاندهندهای از کافئین به آنها بدهد. مایک فهمید که میتواند از دانههای قهوه روبوستا که ارزانتر هستند، استفاده کند و آنها را بوداده کند تا مقدار کافئین را به حداکثر برساند. بهاینترتیب به مشتریان خود دقیقاً همان چیزی را بدهد که واقعاً به دنبال آن بودند. در آن زمان، قهوه دث ویش متولد شد.
همین اصول برای هر صنعتی میتواند استفاده شود. جی آکانزو در سخنرانی خود پرسید: «آیا ما زمان زیادی را برای یادگیری بازاریابی با مشتریان خود صرف میکنیم؟» برداشت شما از «دث ویش» چیست؟ بهعبارتدیگر، چه مواردی را میتوانید دربارۀ آیندهنگریهای خود شناسایی کنید که به شما کمک کنند نسبت به رقبای خود پیشرفت کنید؟
داستان خود و راهی را که رفتهاید، بیان کنید
بسیاری از شرکتها در ایجاد ارتباط با مخاطبان خود از راه انسانی شکست میخورند، غافل از اینکه مهندسان، مدیرعاملان، صاحبان مشاغل، متخصصان تهیه و سایر خریداران افرادی با حس شوخطبعی هستند، تمایل به تحصیلدارند، نیازهای بیدلیلی دارند و از محتوایی که به آنها کمک میکند تا یک تصمیم درست بگیرند، قدردانی میکنند.
زمانی که بازاریابی خود را ارزیابی میکنید و استراتژی خود را برای سال ۲۰۱۹ ایجاد میکنید، متعهد میشوید که در قدم اول، روی «چه کسی و چرا» تمرکز کنید. افرادی که میخواهید درگیر کنید را شناسایی میکنید و به این فکر میکنید که چرا ممکن است محصول شما را بخواهند. «چه چیزی، کجا و چه زمانی» مهم هستند، اما در قدم دوم چه باید کرد؟
به این کلمات از جی توجه داشته باشید: «برندهایی که بهطور مداوم (بهزودی) از رقبای خود پیشی میگیرند، کسانی هستند که استراتژی متمایزکنندۀ برندشان را بسیار عمیقتر از تصاویر زیبا میدانند. برندسازی بهصورت لایهبندیشده، حجاریشده و آزمایششده است و صرفاً بازتابی از آن چیزی است که مشتری نیاز دارد و در مقابل آن چیزی است که آنها از مشتری خود نیاز دارند.»
از نشاندادن کمی شخصیت و ایجاد رابطه با مخاطبان خود نترسید. هرگز مدیریت مشتری را فراموش نکنید. برای افراد بسیاری، این کار میتواند متمایزکننده باشد. از پلتفرم اجتماعی، ایمیل، محتوای شخصیسازیشده، بازاریابی مبتنی بر حساب و موارد دیگر برای در گیرکردن مخاطب بیشتر استفاده کنید.